باز تعریف دین
بسم الله الرحمن الرحیم
زندگی با عشق معنی پیدا می کند
باز تعریف دین در هر دوره ای لازم است که به حسب درک و فهم مردم بیان شود، چون روحیات در حال تغییر است، صحنه های زندگی تغییر می کند و خود دین جنبه های بینهایتی دارد که از هر طرفش وارد بشوید به ضرورت دین و فلسفه ی دین از زاویه ای پی میبرید. در اینجا میخواهیم تعریفی که درک و فهمش فقط با تحقق آن برای فرد ممکن میشود ارائه دهیم و از طرفی به نظر، شامل همه ی تعاریف دیگر دین هم میشود. دین برنامه ای از طرف حقیقیترین معشوق هستی است که میگوید لذت اصلی، حقیقی و عمیق خود را بشناس، راه رسیدن به آن را ببین و ضروریات لازم برای رسیدن به معشوق و لذت حقیقی را از من بگیر، بقیهی راه را خود معشوق نشان میدهد. هر چند با تمام وجود قبول دارم تا انسان شمهای از عشق و عاشقی را درک نکرده باشد نمیفهمد که اینها یعنی چه و جز قصههایی و شعرهایی تکراری که در این مورد شنیده بوده چیزی از عشق نمیفهمد ولی شاید بتوان با در نظرگیری عشقهای مجازی(نه عشق حیوانیِ صرف) که خیلی از انسانها در زندگی شاید تجربه کنند حداقل فهمید که عشق در وجود انسان هست ولی وقتی معشوق را اشتباهی بگیرد (یعنی صاحب جمال و کمال محدود و مجازی را معشوق فرض کند) بعد از وصال ناراضی و سرخورده میشود و میفهمد این معشوق خیلی ناقص است و جدای از اینکه فطرت کمالخواه انسان را ارضا نمیکند، شاید بفهمد که آن تمام حقیقت وجودیاش را از کسی گرفته که او تمام وجود است و خود این که موجودی وجودی مستقل داشته باشد و موجودات در وجود نیازمند او باشند شاید بزرگترین عشق را در وجودی که همهی کمالات را در حد بسیار بالایی دارد (یعنی اولیاء الله که توانایی درک عشق به کمال مطلق مستقل بینیاز را دارند) به وجود میآورد. (برای توضیح رابطهی عشق مجازی و حقیقی به متن همراه این مقاله که از استاد مطهریست حتما مراجعه کنید و یا کتاب سوز عشق را بخوانید).
عروس جهان گرچه در حد حسن است ز حد میبرد شیوهی بیوفایی(حافظ)
ولی ما فعلا در حد فهم خود توضیح دهیم که اگر چیزهایی برای انسان محبوب جلوه نمیکرد هدف از این همه فعالیتهای روزانهی ما چه بود؟ منشا همهی کارهای ضروری و غیرضروری انسان حب به ذات خود است. شاید سوال شود که چرا خدا انسان را طوری آفرید که به خودش حب داشته باشد؟ من در حد فهم خودم جواب دهم که اولا این طور سوال کردن برای کسی است که ساز و کار و فلسفه خلقت نظام احسن(جهان موجود) را کم فهمیده و بهتر بود بپرسد چرا خدا که عالم محضر اوست در انسان این طور متجلی شده؟ و در پاسخ اینکه بعد از فراهم آمدن علل طولی برای خلقت انسان، خدا طوری انسان را تجلیگاه خود قرار داد که بتواند خلیفه خدا در روی زمینی که امکان انتخاب خیر و شر در آن است باشد؛ یعنی تمامی کمالات و اسماء الهی در انسان متجلی شود به جز اینکه خدا وجودش قائم به ذات خودش است و وجود ما وابسته به وجود اوست و یکی از مهمترین صفات خدا که باعث به وجود آمدن تمام موجودات دیگر شده حب به ذات و آثار و کمالات خود است و از آنجایی که وجود ما از اوست حب به ذات خود، حب به خداست و به میزانی که ما به خدا نزدیکتر شویم یعنی به کمالات او بیشتر برسیم حب به ذات و آثار و کمالات خود شدیدتر و حقیقیتر و شورانگیزتر میشود و طبیعتا به کسانی که قبل از ما به آن درجات و کمالات بالاتر رسیدهاند نیز حب و مودت و رحمت حس میکنیم و نسبت به دشمنان حق و حقیقت و لذت واقعی، بغض و دشمنی و نفرت حس میکنیم. پس محبت خدا از راه محبت به اهل بیت که نور آنها اولین مخلوقات خدا بوده اند و نزدیکترین موجودات به حق تعالی هستند میگذرد.
پس خدا بر ما وظیفه کرده که با اطمینان و اعتماد و ایمان به واسطههای فیض الهی و با توسل و توجه به آنها دست در دست آنها گذاریم و راه رویم و بسته به ارادتی که از خود نشان دهیم سوز عشق، درد عشق، شیرینی و حلاوت عشق(که شاید همهی اینها مراحل عشق باشد) را به ما میچشانند. و اگر نخواهیم از راه مستقیم و روشن دین به لذت و عشق حقیقی که برای ما قابل تصور و وصف نیست برویم از راههای متعدد و سردرگم شیطان و هوای نفس و طاغوت باید برویم و عشق های دیگر را غایت خود بدانیم که دیر یا زود به پوچی آنها میرسیم همانطور که تا الان از چیزهایی که فکر میکردیم ارضا میشویم راضی نشدیم. کاش خدا قطرهای از مزهی عشق را به ما بچشاند که بفهمیم عشق او با هیچ چیز دیگر جبران نمیشود و قابل تعویض با دو جهان نیست. الهی هب لی کمال الانقطاع الیک.
در این زمینه سخن دوست را بشنوید ضمن اینکه تدبر در قرآن را هم تمرین کنیم: «و لله الاسماء الحسنی فادعوه بها و ذروا الذین یلحدون فی اسمائه سیجزون ما کانوا یعملون* و ممن خلقنا امه یهدون بالحق و به یعدلون»(180و181 اعراف) یعنی «خدا را نامهای نیکوتر است او را بدانها بخوانید و کسانی را که در نامهای وی کجروی میکنند واگذارید. به زودی سزای اعمالی را که میکردهاند خواهند دید و از میان کسانی که آفریدهایم گروهی هستند که به وسیلهی حق هدایت میکنند و به وسیلهی آن به عدالت رفتار میکنند.» با عمیق شدن در آیه و با نگاهی به تفسیر المیزان به این نتیجه میرسیم که "اسم" را چیزی گویند که بوسیله آن انسان به چیزی راه پیدا کند و الفاظ هم وسیلهای هستند تا بوسیله آن، نیاز و مقصود خود را در نظر گرفته با اسمی متناسب، خدا که همهی اسماء را بطور مطلق دارد را با آن بخواند و نیاز را فقط به سوی او ببرد نه غیر او. و از طرفی هر موجودی اسم و نشانه و مظهر خدا در حد ظرفیت وجودی خود است و در این بین، ائمه اطهار، اسم اعظم خدا، جامع اسماء حسنی و مظهر و خلیفهی خدا هستند پس اگر کسی میخواهد خدا را به جامعیت صفاتش بخواند و کاملترین نور را بگیرد باید به نور ائمه علیهم السلام توسل کند و خدا را با آنها بخواند و از غیر آنها دست بشوید.«و ابتغوا الیه الوسیله»(وبه سوی خدا وسیلهای بجویید)(آیهی 35 سورهی مائده)
دلیل اینجور نگاهی به دین به خاطر نگاه به فلسفه ی آفرینش است. چه معنی می تواند داشته باشد که کسی مهمانی دعوت کند بعد این همه نعمت در اختیار او بگذارد بعد بگوید: این کارها را نکن، این کارها را بکن، این نعمتها جلوی چشم تو را نگیرد و ...؟ اصلا چرا باید راه هدایت را برویم؟ سعادت چیست که باید به آن برسیم؟ در عین حالی که درک جواب این سوال خیلی مشکل است ولی به نظر واضح است که عشق به لذتی حقیقی و عمیق روحی که انسان از آن سیر نشود، دلزده نشود، لیاقت وجود انسان را داشته باشد و آدم برای آن به وجود آمده باشد یعنی عشق به کمال مطلق. پس چون هدایت و سعادت لذتی فوق تصور و خارج از وهم و خیال دارد و مهمانِ این چنین خدایی جز برای لذت بینهایتی که رسیدن به خودش است نمیتواند باشد.
ذکر حدیثی در این مورد بسیار مفید است. حدیثی از امام رضا با این مضمون:« کسی که به ذکر خدا بپردازد و در دالان دین حرکت کند و مشتاق ملاقات با خدا نشود خودش را مسخره کرده» یعنی دین ورزی نمیکرده. یا حدیثی از امام حسین که بیان میکنند « مردم بندههای دنیایند و دین لقلقهی زبانشان است (و دین را تا وقتی که به درد دنیایشان بخورد میپذیرند و تا وقتی اموراتشان بگذرد از دین صحبت میکنند) ولی هنگامی که به بلا گرفتار شوند و با بلا آزمایش شوند دین ورزان چه کمند». حداقل اگر نمی توانیم دینورزی کنیم، خوب است دینداران واقعی را بشناسیم؛ دینورزان زمان امام حسین همان یاران اندک آن امامند که به خاطر عشق به امام برای دین مثل آب خوردن که نه، مثل عسل خوردن جون میدهند. پس به نظر می رسد مهمترین نشانهی دینداری و دین ورزی عاشقیست. (برای توضیح و تفصیل نزدیک به این نوع نگاه فایل صوتی «دین در نگاهی نو» از استاد پناهیان را حتما گوش کنید).
در ادامه چند جلوه ی مهم و زیبای این دیدگاه و تعریف از دین را بررسی میکنیم.
حالا یک سوال پیدا میشود که پس چرا خدا دوزخ را قرار داد؟ قیامت و عذاب و جهنم و اینها چگونه تفسیر می شود و فلسفه و چراییِ وجودیش چیست؟ پاسخ این میتواند باشد که عذاب یا پاداش قیامت چیز قراردادی نیست بلکه نمود حقیقی و ملکوتی عمل و نیت انجام عمل است. همانطور که با نزدیکی به خدا عشق و لذت فرد افزایش میابد با دوری از خدا حیرانی و سوزشِ دوری، صورت حقیقی و ملکوتی عمل و اراده هست. قهر و غضب خدا هم برای کسیست که نه تنها مزهی عشق به خدا و اولیای خدا را نچشیده بلکه در راه گمراهی از حیوانات پست تر شده با خدا و اولیای خدا دشمنی کرده است.
شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر حکایتی ست که از روزگار هجران گفت (حافظ)
از توجه به این نکته که انسان تنها خالق اراده است نه خالق چیز دیگری و اینکه حب و بغض است که حداقل، نقش اساسی را در تشکیل اراده میدهد میفهمیم، اعمال که خود از اراده و حب و بغضها برخواستهاند باعث تشکیل و تقویت و به ظهور رسیدن حب و بغضها هم میشود. اینچنین نیز میتوان نقش دین و اعمال دینی را در زندگی فهمید و فلسفهی وجودی دین را درک کرد که دین لطفی از جانب پروردگار بوده که چون او عاشق و معشوق ما بوده بر خود تکلیف میدانسته که ما را بفهماند و هدایت کند و در دنیایی که توانایی انتخاب بدیها و خوبیها و به ظهور رساندن آنها به ما داده شده بتوانیم خدایی بشویم. حالا باید بگوییم که عشق ما به عبد بودن به خاطر وابسته بودن وجود ما به وجود خداست. لازمهی فطرت چنین وجودی مثل ما عشق ما به بندگیِ بندهپرورِ مطلق است و لذت بردن از نماز و فلسفهی وجودی نماز که ذکر اکبر خداست و نماد بندگی و اوج بندگی در آن است از همین جاست. پس چرا ما با نماز عشق نمیکنیم؟ آنطوری که پاداش زحمات و سختی های جعفر طیار را نماز جعفر طیار قرار دادند و به او هدیه کردند و پیامبر از دنیا نمازش را دوست داشت و از احوالات و عشقهایی که عرفای عصر حاضر و گذشته با نماز داشتهاند که شنیدهاید، چرا ما این طور نیستیم؟ به نظرم به خاطر اینکه نمیخواهیم و نمیتوانیم باور کنیم تنها معشوق حقیقی عالم خداست و ما مثل مخلوق به خالق در جمیع صفات و حالات محتاج و فقیر اوییم. در عشقهای زمینی وقتی به خاطر کمالات فردی عاشقش بشوید برای اینکه نفهمد هر از چند گاهی نگاه خود را از او برمیدارید تا متوجه نشود و از شما دوری نکند ولی وقتی عاشق و متوجه به خدا باشی به خاطر هوای نفسانی و خودخواهی و مثلا اینکه مردم متوجه حضور قلب تو نشوند توجه خود را از خدا برمیداری و گرنه که خدا از این کار تو بدش نمیآید بلکه عاشقتر به تو میشود ولی حجابها مانع دیدن این حقایق میشود.
یکی از نکات مهم این است که پایینترین مراتب عشق هم لطافت قلب، رقت قلب و از خودگذشتگی میخواهد که این مهم با اشک به دست میآید اشکی که لازم و ملزوم عشق است. برای دستیابی به مراتب بالای عشق، اشک باید در مراتب بالا باشد یعنی باید برای انسان کامل و خلیفه الله باشد یعنی اولا اشک با نیت خالص و با صفا باشد بعد برای باصفاترین عاشق و برای با عشق و صفاترین صحنهی عاشقی باشد که همهی اینها با اشکی با معرفت برای سالار شهیدان برای صحنهی کربلا اتفاق میافتد. این اشک تاثیرگذارترین، خالصترین، باصفاترین و جلادهندهترین اشک برای دل آدمی است و خیلی هم زود جواب میدهد. در ضمن باعث نورانیت و دلآرامی چهره نیز میشود.
و اما این نوع نگاه به دین و زندگی و آفرینش سبب چه نوع نگاهی به سیاست و روابط حاکم بر مردم و جامعه میشود؟ یکی اینکه کسی که از فلسفهی سیاست و روابط بین مردم چیزی نداند و جهان بینی توحیدی را درک نکرده باشد و بیاید سیاستمدار بشود و داخل در سیاست بشود و بدون پایه و اساسی اظهارنظر کند به همان اندازه بیمعناست که کسی که از کندوداری و روش تولید عسل چیزی نمیداند بخواهد کندوداری کند و عسل تولید کند وقتی به فضای حاکم بر کندو که عشق به ملکه است آگاه نباشد مثلا میآید از روبط حاکم بر یک گاوداری الگوبرداری میکند و می خواهد برای کندو اجرا کند در این حالت ممکن است یک کندو به اندازهی یک طویله برای آنها بسازد ولی به جای اینکه از این سیستم عسل به دست بیاورد معلوم نیست چه چیز در بیاید. پس باید برای مناسبات اجتماعی، وقایع روز، نظامات اقتصادی، فرهنگی و سیاسی بین مردم و هر چه مربوط به وجود انسان است مربی و هدایتگری از جانب خدا در مقابل این همه دامهای شیطان باشد تا انسانها بعدا نگویند حجتی برای کارِ درست و نهایتا عاشقی تو نداشتیم، پس خدا هیچ وقت زمینش را بیحجت نمیگذارد تا امکان هدایتِ حتی معنوی برای کسی که بخواهد فراهم باشد و اگر دورهای برسد که جامعهی بشری ظرفیت و تحمل ظهور این حجت را نداشت عاقلانه این است که هر ملت یا امتی که میتواند در حدی که ظرفیت دارد شرایطی را جور کند و آن کسی که نزدیکترین فرد به حجت الهیست(عادلترین، باتقواترین، آشناترین به دین، قرآن و احادیث ائمه معصومین و باهوشترین افراد نسبت به اوضاع زمان است) را امیر و حجت خود بداند که این چیزی بدیهی است. و شاید یکی از حکمتهای غیبت امام این باشد که مردم بفهمند اگر جهان را خدایی اداره نکنیم و سرپرست خدایی نداشته باشد حاکمان غیر خدایی (طاغوتی) چه بر سر دنیا میآورند، زمین را فساد میگیرد و پر از ظلم و جور میشود و اگر مردم فقط یکی از تبعات نداشتن ولی خدا را درک کنند برایشان کافیست که برگردند به سوی خدا.
در مورد چگونگی پیدا کردن احکام و معارف و وقایع تاریخی که ما الان داریم خیلی دقت و سختگیری شده(که به صورت علمی تخصصی درآمده) که چیز مطمئنی به دست بیاید پس اگر از روند پیدا کردن احکام و معارف و وقایع راست و دروغ آگاهی مختصری داشته باشید در میابید که اکثر معارف دینی که ما الان داریم قابل اطمینان است ولی شاید معارفی به دست ما نرسیده باشد که به خاطر این است که ما تاب و تحمل آن را نداشتیم مثل همین غیبت امام زمان به خاطر این است که بشریت ظرفیت دریافت این فیض را نداشتند و اگر به ما داده می شد این نعمت را ضایع می کردیم. به این آیه قرآن توجه کنید:« الاعراب اشد کفرا و نفاقا و اجدر الا یعلموا حدود ما انزل الله علی رسوله و الله علیم حکیم» یعنی «بادیه نشینان عرب، کفر و نفاقشان شدیدتر است و به ناآگاهی از حدود احکامی که خدا بر پیامبرش نازل کرده، سزاوارترند و خداوند دانا و حکیم است». پس وظیفه ی ما چیست؟ همچنان که عرفای بزرگ ما همچون آیت الله بهجت میفرمودند به چیزهایی که بلدید عمل کنید خدا از چیزهایی که نمیدانید شما را بینیاز میکند.
پس مهمترین نقش دین ایجاد ظرفیت در آدم برای عاشق شدن است. یکی از دلخوشیها در این راه این است که با تحمل سختی اولیه ی یک از خود گذشتگی یا تحمل صرف نظر از یک گناه پرفشار، ظرفیت تحمل فشار عشق و لذت حقیقی در آدم ایجاد می شود که از چندین سال عبادت بهتر است و اثرش بیشتر است. یعنی در این راه میشود یک شبه ره صد ساله رفت چون همان یک شب خیلی تحمل می خواهد که فقط توسل به ائمه یا دیدن برهان رب می تواند کمک کند که همین هم پشتوانه ی عبادتها و صبرهای کوچکتر میخواهد.
اگر در مورد این دیدگاه و کاربرد آن در زمینههای دیگری نظری دارید خوشحال میشم بگویید.