انقلاب روح الله
انقلاب اسلامی ایران، دمیدن روح تازهای از توحید در کالبد جامعه ی بشری بود. این جمله ای است که نه به خاطر شعارزدگی یا سیاست زدگی گفته شود بلکه حقیقتا چنین است و این مقاله در پی اثبات این مدعاست.
در ابتدای امر نیاز است تلقی خود را درمورد تاریخ تکامل بشر بازبینی و اصلاح کنیم. تاریخ نگاران غربی تاریخ تکامل بشر را بر اساس تکامل ابزارهای انسان برای بهره کشی بیشتر از منابع مادی زمین دسته بندی کرده اند (مثلا عصر حجر، عصر آتش، عصر صنعتی شدن، عصر ارتباطات)؛ به عبارتی دیگر «تاریخ تمدن» آنگونه که غربیها نگاشته اند «تاریخ غلبه ی انسانها بر طبیعت است در جهت تمتعی مسرفانه.» در واقع آنان از حقیقت وجود انسان بر کره ی خاکی غفلت کرده اند البته از آنان که روح را انکار دارند عجب نیست اگر تاریخ زندگی بشر را منحصر به تاریخ تمدن بنگارند و تاریخ تمدن را نیز از نظرگاه «تکامل تاریخی ابزار» بنگرند و به تبع آن امروز عنوان «بزرگان تاریخ» فقط به کسانی اطلاق شود که راه تصرف مسرفانه و بی محابای انسان را در طبیعت هموار کرده اند. نگاهی که تعریف انسان را فقط در خوردن و تمتع بیشتر از دنیا بداند معنای تکامل بشر را نیز تکامل ابزار خوردن و تمتع می پندارد و در این تاریخ از انبیا و اسباط ایشان نشانی نیست.
اما حقیقت آن است که حیات انسان در این سیاره ی کوچک که سفینه ای آسمانی در پهنه ی اقیانوس بیکران آسمانهاست حیات دیگری نیز دارد که «تاریخ باطنی» اوست. تاریخ تمدن تاریخ حیات ظاهری انسان و «تاریخ انبیا» تاریخ حیات باطنی اوست.
اما ظاهربینی بر بشر امروز غلبه یافته است و او را به سراب اندیشی و تنگ نظری کشانده است. و این از ملاک ارزشهایش نیز معلوم است؛ ملاک کشور پیشرفته، توسعه یافته یا عقب مانده در نظر اکثریت چیست؟ جز اینکه تکنولوژی مصرف و تمتع از دنیا و یا اقتصاد سرمایه داران را ملاک توسعه یافتگی میدانیم؟ در این نگاه اگر مردم فقیر و مستضعف هم در زیر چرخ توسعه له شوند اشکالی ندارد چرا که غایت ما اقتصاد معرفی شده است. اگر پذیرفتیم غرب پیش رفته است و ما پس رفته ایم پس کعبه ی آمال خود را غرب معرفی کرده ایم و اینگونه غایت انقلاب در چیزی معنا میشود که غربیها قبلا به آن دست یافته اند، اگر این را می خواستیم پس دیگر چه نیازی به انقلاب بود؟ ما که راه آنها را قبل از انقلاب بهتر می رفتیم.
امروز تشویق یا دعایی که برای مخترعان برق و لامپ می کنند که خانه ی دنیایشان را چند روزی روشن کرده است برای انبیا و اولیا و احیاگران روح و روشن کننده ی خانه ی آخرت خود نمی کنند. تا قدر انبیا برای بشر امروز شناخته نشود و تا این جهل باقی است قدر حضرت روح الله نیز به طریق اولی ناشناخته می ماند. چرا که او نیز از احیاگران حیات باطنی انسان بود و با یادآوری عهد قدسی ما، راه را برای عهد قدسی موعود فراهم آورد؛ انقلاب او انقلاب در ارزش ها بود و به خاطر همین انقلاب اسلامی نام گرفت. انقلابی که در شناخت ارزشها از غرب و شرق پیروی نمیکند و درست و نادرست، زشت و زیبا، باید و نباید را از احیاگران حیات باطنی انسان یعنی پیامبر و معصومین می گیرد و این هرچند به لفظ آسان است ولی در عمل با مشکلات فراوانی روبروست. اولا که افراد و نیروهایی که در شان و طراز نظام اسلامی باشند بسیار معدودند همانطور که در دوران معصومین یار راه کم بوده چراکه این راه آسان نیست و اهدافش پست نیست و هرکسی به بلندای آن نمیرسد؛ دلی پولادین و ایمانی راسخ و بلند می خواهد. آسیبی که در اثر نبودن نیروی شایسته به انقلاب میخورد کم نیست چه بسا افرادی که مردم کارهایشان را به پای انقلاب و اسلام می گذارند چنانچه مرتکب خطا و فساد و دنیاپرستی ای بشوند به انقلاب و اسلام خیانت کرده اند چرا که موجب آبروریزی و بدگمانی به آرمان هایی به بلندای تاریخ بشر شده اند.
دومین مشکلی که سر راه این وظیفه ی عظیم قرار دارد مهیا نبودن ساختارها طبق دستور و اهداف اسلام و از طرفی مسلط بودن ساختارهای جهان غرب بر ساختارهای دیگر است به این معنا که ساختارهای فرهنگی،تربیتی،آموزشی،سیاسی،اقتصادی،قضایی و همچنین اصول مدون اجرایی که از نظام ارزشی اسلام در آمده باشد طبیعتا در دسترس یک انقلاب نوظهور نیست و انقلاب ناگزیر به سراغ اصول مدونی خواهد رفت که نظام یکپارچه ی جهانی در طول این قرنها متناسب با آرمانها و جهان بینی های مادی و هواپرستانه ی خود بدان دست یافته است اما این به آن معنا نیست که کسانی بتوانند بگویند پس باید به نظام واحد جهانی تسلیم شد و مشتاقانه به آن دل سپرد و ما را دیگر باره به دام لغزنده ی شیطان یعنی سیستم واحد جهانی که همان نظام بسط یافته ی سلطه ی آمریکا برجهان است، برانند.
با اقتباس از کتاب "آغازی بر یک پایان" اثر سید شهیدان اهل قلم مرتضی آوینی.