عشق

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق» ثبت شده است

سخنی از "عین‌القضات همدانی" حکیم و عارف قرن ششم،که در تمهید ششم کتاب "تمهیدات" خود به موضوع عشق پرداخته و این چنین گفته است:
 
«هر که عاشق شود و آنگاه عشق پنهان دارد و بر عشق بمیرد شهید باشد! (2) ... دریغا عشق فرض راه است همه کس را.دریغا اگر عشق خالق نداری باری عشق مخلوق مهیا کن تا قدر این کلمات تو را حاصل شود... دریغا چنانچه عشق خالق را در دل احساس نمیکنی عشق و محبوب زمینی را دریاب تا شاید به حقیقت زندگی پی ببری... در عشق قدم نهادن کسی را مسلم شود که با خود نباشد و ترک خود بکند و خود را ایثار عشق کند. عشق آتش است هر جا که باشد جز او رخت دیگری ننهد. هر جا که رسد سوزد و به رنگ خود گرداند... کار طالب آن است که در خود جز عشق طلب نکند. وجود عاشق از عشق است؛ بی عشق چگونه زندگانی کند؟! ... سودای عشق از زیرکی جهان بهتر ارزد و دیوانگی عشق بر همه عقل ها فزون آید. هر که عشقی ندارد مجنون و بی حاصل است. هر که عاشق نیست خودبین و پرکین باشد و خودرأی بُوَد؛ عاشقی بی خودی و بی راهی باشد. دریغا همه جهانیان کاشکی عاشق بودندی تا همه زنده و با درد بودَندی!
بدایت عشق به کمال ، عاشق را آن باشد که معشوق را فراموش کند که عاشق را حساب با عشق است. با معشوق چه حساب دارد؟ مقصود وی عشق است و حیات وی از عشق باشد، و بی عشق او را مرگ باشد. در این حالت وقت باشد که خود را نیز فراموش کند... که از عشق چندان غصه و درد و حسرت بیند که نه در بند وصال باشد و نه غم هجران خورد زیرا که نه از وصال او را شادی آید و نه از فراق او را رنج و غم نماید. همه خود را به عشق داده باشد.»
 
«عین القضات یک تقسیم بندی سه گانه برای انواع عشق قائل است:عشق کبیر.عشق میانه و عشق صغیر.عشق صغیر را عشق انسان میداند به خدا.عشق کبیر را عشق خدا به انسان و عشق میانه را عشق انسانها به یکدیگر.
نکته شایان توجه این است که وی عشق انسانها به یکدیگر یا به قولی عشق زمینی را در مرتبه ای بالاتر از عشق انسان به خدا میداند و با این تقسیم بندی عشق زمینی را مسیری مطمئن تر یرای رسیدن به ذات حق و عشق کبیر میداند.عشق میانه یا عشق زمینی مسیریست که به گفته قاضی انسان را به خدا میرساند و در آن حال انسان جزئی از ذات خدا میشود.
هر چند که قاضی عشق الهی را برترین نوع عشق میداند اما به جد معتقد است که برای رسیدن به ذات حق و یکی شدن با وی باید عشق زمینی را تجربه کرد وی عشق مجرد به پروردگار را عشق صغیر میخواند اما عشق زمینی یا میانه نیز در دیدگاه وی وسیله است.چنان که خود میگوید:(از بهر آنکه تا عاشق روز به روز دیده وی پخته گردد تا طاقت بار کشیدن لقا الله آرد) »(3)
حال اینکه تا چه اندازه می توان این باورهای عین القضات را پذیرفت برایم مشخص نیست اما آنچه که وی گفته است بدون تردید باب جدیدی برای تأمل و اندیشیدن برایم خواهد گشود و امیدوارم بتوانم از حاصل اینگونه تأملات در زندگی آینده خود بهره مند شوم.
3- مطلب قاضی عاشق از وبلاگ کلبه مهدی؛ نوشته شده در مرداد 89

لینک کامل مطلب http://dabirinejad.blogsky.com/tag/%D8%B9%D8%B4%D9%82

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۵۵
بی تو بی نامم ولی هم نام مرتضی ام
استاد میرباقری: یکی از بهترین راه های مهار خیال، گریه بر سید الشهدا علیه‏ السلام است/ حجت ‏الاسلام قاسمیان: مطابق نصّ قرآن کریم جریان کفر معنای پیمان و قرارداد را نمی‏فهمد و متناوب زیر قول‏هایش می‏زند

گروه معارف رجانیوز: تأکید بر حضور علما و فضلا در منابر موعظه و تذکر مخصوصاً در ایام سوگواری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین و یاران باوفای ایشان امری ضروری می‏نماید که نبود آن خلأیی بزرگ در برپایی و بزرگداشت شعائر و معارف اسلامی محسوب می‏شود. این درست که حزن و غم جزء جدا ناشدنی هر عزاداری است و البته اشک در رثا و عزای آل الله و علی‏الخصوص اباعبدالله الحسین علیه‏السلام که "قتیل العبرة" است سبب تقرب به خداوند سبحان می‏باشد اما تکیه یک‏جانبه بر اشک ممکن است راه اغراق در مسائل را باز کند که اگر معارف قیام عاشورا بیشتر بیان شود و "شور" و "شعور" شانه به شانه هم حرکت کنند عزاداری‌ها پربار‌تر و مفید‌تر برقرار می‏شود.

در ضرورت این مبحث همین بس که مقام معظم رهبری فرمودند: "روحانیون‌ باید با استفاده‌ از منابر و مساجد، سؤالات‌ موجود در ذهن‌ مردم‌ را بیابند و با دادن‌ پاسخ‌ مستدل‌ و منطقی‌ به‌ آنها خلأ ذهنی‌ زنان‌ و مردان‌ و بویژه‌ جوانان‌ را پر کنند، زیرا اگر غفلت‌ شود این‌ خلا را دشمنان‌ اسلام‌ آنگونه‌ که‌ خود می‌خواهند پر خواهند کرد."

اما رجانیوز به همین مناسبت قصد دارد تا هر روز گزیده‏ای از منابر پرمغز و پرمحتوای تنی چند از همین علما و فضلای ارجمند را در مراسم‏های مختلف عزاداری اباعبدالله الحسین علیه‏السلام در محرم الحرام سال جاری با یک شب تأخیر منتشر نماید. باشد که مورد عنایت حضرتش قرار گیرد.

***

مراسم دومین شب عزاداری حضرت سیدالشهداء علیه‏السلام در دهه اول محرم‏الحرام در مدرسه فیضیه قم با حضور جمع کثیری از روحانیون و ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت علیهم‏السلام برگزار گردید. در این مراسم که همه ساله در مدرسه فیضیه برگزار می گردد آیت الله میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم به ایراد سخنرانی پرداخت. وی در دومین شب عزاداری هیات ثارالله قم به بیان نصرت‏های حضرت سیدالشهدا علیه‏السلام در حادثه عاشورا و خصوصیات اشک بر اباعبدالله الحسین پرداخت و یکی از بهترین راه های مهار خیال را گریه بر سیدالشهدا برشمرد. در ادامه گزارش اجمالی سخنان آیت‏الله میرباقری تقدیم می‏گردد:

نصرت‏های سیدالشهداء علیه السلام در حادثه عاشورا

بحث ما درباره نصرت‏هایی بود که خداوند متعال نسبت به سید الشهداء علیه السلام عنایت کردند و نتیجه این نصرت پیروزی سیدالشهداء علیه‏السلام است عرض کردیم سخن در مورد آن چه که وجودی مقدس حضرت که فارغ بر همه عوالم است نیست، همین موجودی که در عالم زندگی می‏کند و لباس بشر پوشیده است در هیچ یک از مقاصد خودش شکست از دشمن نخورده است؛ چون می دانید شکست و پیروزی را وقتی می خواهیم تعریف کنیم حالا من خوشم نمی‏آید این اصطلاحات را بالای منبر بگویم به اصطلاح امروزی‏ها، در یک پارادایمی ما شکست و پیروزی را تفسیر می‏کنیم در یک چارچوب معرفتی شکست و پیروزی را تعریف می‏کنیم. این که می‏گوید فلان کس شکست خورد یا پیروز شد فلان جبهه پیروز یا شکست خورد، براساس یک تحلیل و تعریف‏هایی است که ما پیروزی و شکست را تعریف می‏کنیم. حقیقت این است که اگر ما از منظر امام حسین علیه السلام به این صحنه‏ی عظیم عاشورا نگاه کنیم تمام چهره‏های این صحنه پیروزی سید الشهداء علیه‏السلام است.

رضایت خداوند از امام حسین علیه السلام، حقیقی‏ترین چهره پیروزی حضرت 

اولین جلوه‏ی پیروزی سیدالشهداء علیه‏السلام همین است که حضرت در مقام یک عبد وافی که می‏خواسته به خدای متعال وفا کند و پای عهد بندگی و شفاعتش بایستد به این عنوان صد در صد در صحنه پیروز بودند و هر چه کوره بلا در عاشورا سخت‏تر شد و هر چه شیطان تلاشش را بیشتر کرد و شعله‏ی شیطنت خودش را در عاشورا بیشتر کرد حضرت بر استقامت و وفا و رضایشان نسبت به الله افزود، این نکته اول که عرض کردیم که حضرت پیروزیشان را خداوند متعال وقتی می خواهد در قرآن تحلیل کند می‏فرماید: «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه المرضیه» شما از پروردگارتان راضی هستید پروردگارتان از شما هم راضی است به این مرضیه خیلی عجیب است حالا بنده از خدا راضی باشد مهم است ولی مهمتر این است که خدا از بنده ای راضی باشد هیچ ضعفی در کار شما نباشد «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی» این یک چهره‏ی پیروزی سیدالشهداء علیه‏السلام است که حقیقی‏ترین چهره پیروزی همین است و اصلی‏ترین نصرتی که خداوند متعال نسبت به سیدالشهداء فرموده است نصرت در این فتح بزرگ است و همه‏ی فتوحات دیگری که شما در کربلا می بینید اثر این فتح عظیم است حضرت وقتی در بندگی خودش با خدای متعال سنگ تمام گذاشت بقیه درها گشوده شد. 

و لذا به ابراهیم خلیل گفته می‏شود که اگر می‏خواهی صحنه فداکاری را ببینی گودی قتلگاه را ببینی فداکاری آن است نه قربانی کردن اسماعیل، آن هم امتحان عظیم و مهم است. 

پس این نکته اول که سید الشهداء در این میدان قطعاً پیروز هستند و هیچ کس و هیچ عارف و سالکی هیچ کسی که از این منظر به عاشورا نگاه کند که یک عبدی با خدای متعال پیمان بلا بسته است و حاصل این بلا، قرب و ضیافت و شفاعت است در این پیمان سید الشهداء صد در صد پیروز است  و یک طرف هم شیطان تمام قوایش را تجهیز کرده و فتنه به پا کرده و غوغا کرده و فضا را سعی کرده تیره کند ولی به هیچ وجه هیچ بهره ای از این همه تلاش نبرد، این همان جایی است که شیطان صد در صد شکست خودش رامی بیند و می فهمد که کار تمام شده است ولو دیگران نفهمد، او خودش می فهمد که پشتش به زمین مالیده شده است و کار تمام شده است. 

جلوه‏ی شفاعت سیدالشهداء علیه السلام پیروزی دیگر ایشان در حادثه عاشورا

اما جلوه‏ی دیگر پیروزی سید الشهداء علیه‏السلام در صحنه عاشورا، جلوه‏ی شفاعت ایشان است حضرت این بلای عظیم را تحمیل کردند «لیستنقذ  عبادک من الجهاله و حیره الضّلاله» برای این که این فضای مبهم و تاریک را روشن کند این فتنه‏ها را مهار و کنترل کند منکر را حذف کند معروف را احیاء کند این بوده است دیگر، آیا حضرت در این حضرت میدان موفق شدند یا نشدند، یعنی حضرت توانستند کاری بکند که به شفاعت راهیان راه خدا، به مقصد برسند و شیطان نتواند سد راه آنها بشود. از یک طرف شیطان قسم خورده «ثم الآتینهم من بین ایدیهم و من خلفهم و عن ایمانهم و عن شمالهم» از همه طرف من آنها را محاصره می‏کنم و نمی‏گذارم در راه معرفت و محبت و عبودیت حرکت کنند؛ نمی‏گذارم قدم به وادی ولایت بگذارند که صراط مستقیم آنها را از ولایت اولیای تو و ولایت نبی اکرم و اهل بیت و ولایت معصومین بیرون کنم.

گشوده شدن باب ولایت و بسته شدن باب شیطان توسط نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله) 

بیرون وادی ولایت ضلال است «ماذا بعد الحق الا الضلال» من اینها را از این وادی بیرون می‏کنم.  از یک طرف شیطان کمر بسته است که راه را بر آنهایی که اهل وفا بودند و دست زده بودند به دامن نبی اکرم و قبول کرده بودند ولایت را، قسم خورده که من در این دنیا راه بر آنها می‏بندم. در این دنیا که با هم همنشین هستیم، نمی‏گذارم در صراط مستقیم حرکت کنند و نبی اکرم هم قبول کردند که یک بلایی را تحمل کنند که باب شیطان بسته شود باب ولایت گشوده شود دست شیطان را ببندند آیا سیدالشهداء در این جبهه کار که می خواست دست عالم را بگیرد و عالمیان را  سالک کند و مقرب کند در این چهرة کار حضرت موفق بود  یا نبود؟ 

عاشورا بلاء نبی اکرم است

اولاً این نکته قابل توجه است که عاشورا بلاء نبی اکرم است این واضح است همین‏طوری که قصه اسماعیل سلام‏الله‏علیهم اجمعین بلای حضرت ابراهیم است که اسماعیل تحمل می‏کند  گر چه خود حضرت اسماعیل سالک هستند و رشد می‏کنند ولی اصل بلا برای حضرت ابراهیم خلیل است.  قصه عاشورا هم اینطوری است صاحب عزا وجود مقدس نبی اکرم است امیر المؤمنین هستند فاطمه زهرا هستند و آن کسی که آن بلا را تحمل کرده مرکز آن بلا حضرت سید الشهداء علیه‏السلام است حضرت نبی رحمتی هستند که قصد شفاعت همه را دارند و برای دستگیری و شفاعت این بلا را تحمل کرده‏اند این مصیبت عظیم را تحمیل کرده‏اند که دست عبادالله را با این مصیبت بگیرند و هدایت کنند چون می‏دانید هدایت و تعلیم و تربیت و تزکیه حرف نیست که یک معلمی حفظ کند و برود بگوید، آن که تربیتی به آدم نیست تعلیمی به آدم نمی‏شود، تعلیم و تربیت و تزکیه فداکاری می خواهد این که انبیاء فداکارترین انسانها بودند و همه هستی خودشان را می‏گذاشتند مثل شمع می سوختند که دیگران از نور آنها استفاده کنند

به خاطر همین انبیاء برای رساندن دیگران به خداوند متعال، فداکاری می‏کردند و بلا تحمل می‏کردند خیلی از عباداتی که وجود مقدس رسول الله(ص) انجام می‏دادند بعید نیست برای همین جنبه بوده است که بتوانند دیگران را دستگیری کنند شفاعت کنند «وَمِنَ اللَّیلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَى أَن یبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا» شما نافله را به پا بدارید که خداوند متعال شما را به مقام محمود مبعوث کند که آن مقام شفاعت است. 

ملاحظه فرمودید ذیل آیه سوره مبارکة طه «مَا أَنزَلْنَا عَلَیکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى» که حضرت ده سال شبها روی پنجه پا می‏ایستادند و خداوند را عبادت می کردند خداوند مبارک فرمود «طه مَا أَنزَلْنَا عَلَیکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى» خیلی از این عبادات برای شفاعت بوده برای راه باز شدن راه دیگران بوده است برای گشوده شدن باب توحید به سوی دیگران بوده است و این همان فرمانی است که وجود مقدس نبی اکرم قبول کردند «ادبر و فادبرک» باید از آن مقام بیاید دست ما را بگیرد و ببرد به خداوند برساند کسی که معراج می رود در معراجش در مقامی قرار می گیرد که به جبرئیل می فرماید چرا اینجا من را تنها گذاشتی؟ عرضه می‏دارد یک جایی پا می‏گذارید که قبل از شما نه ملک و انسی پا نگذاشته است.

در روایات هست که وقتی برگشتند هنوز حلقه در تکان می‏خورد حالا چه عالمی و سیری که حضرت داشته‏اند همه عوالم را دیده‏اند و دوباره می‏آیند با ما خاک‏نشینان شروع به حرف زدن و دستگیری کردن می‏کنند. این آیه و روایتش را ملاحظه فرمودید «انا فتحنا لک فتحاً مبینا» ما یک فتح مبین برایت کردیم می‏خواهیم عالم رابه واسطه تو پاک کنیم.

فقط استغفار پیغمبر است که ما را پاک می‏کند

شیطان سعی می‏کند بیماری -به تعبیر امیرالمؤمنین علیه‏السلام مسری- خودش را که استکبار و شیطنت و فرعونیت نفس است به دوستان اهل بیت سرایت بدهد. خدای متعال یک فتحی برای این پیغمبر کرد که تمام این آلودگی هایی که قبل و بعد امتش دارد پاک شود، حقیقت هم همین است یعنی گناهان ما با استغفار حضرت پاک می شود که صریح قرآن است «جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا» لذا در روزهای شنبه به ما می‏گویند در زیارت از راه دور  حضرت را زیارت کنید و بگویید خدایا ما زمان حیات حضرت نبوده‏ایم و حالا آمده‏ایم که پیغمبر برای ما استغفار کنند و ما پاک شویم، فقط استغفار پیغمبر است که ما را پاک می‏کند. 

شهادت سیدالشهدا علیه السلام فتح‏المبین است

این که به ما می‏گویند سید الشهداء شهید شد  و شما گریه کنید، آن شهادت که کار شما نیست. شما گریه کنید، آن است که عالم را پاک می کند و فتح مبین است شما خودتان را در این وادی بیندازید و همه بکا باشید پاک باشید یک قطره اش وقتی حمل بر گریه می کنید از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرمود نیت همین که مصیبت زده می شود هنوز اشکش جاری نشده رحمت خدا برش نازل می شود. گریه کرد که آن وقت اشکش جهنم را خاموش و سرد می کند شعله شهواتی که شیطان در وجود انسان شعله ور می کند، این شعله با اشک بر امام حسین خاموش می¬شود.

اشک بر امام حسین علیه السلام خاموش کننده شعله های شیطنت شیطان است

ان‏شاء الله عرض می‏کنم که یکی از وسایل نفوذ شیطان خیال است. اصلاً گویا دنیا این نبوده است و آخرت همیشه بوده است. این وهم ماست که خیال می‏کنیم دنیا خبری است. آخرت را نسیه می‏دهد و دنیا نقد، «کان الدنیا لم تکن و کان الاخره...» این اوهام شیطان است، ریاست دنیا، ده بار هم آزمایش می‏کنیم می‏گوییم بروید این میز را بگیرید می‏بینید خبری نیست می‏گوید حالا برو میز بعدی! کار شیطان همین است. شیطان کارش این است که انسان را با وعده نگه می‏دارد وعده می‏دهد. شعله‏های شیطنت شیطان در عالم خیال با اشک بر سیدالشهداء خاموش می‏شود. 

یکی از بهترین راه های مهار خیال، گریه بر سید الشهدا علیه‏السلام است

یکی از بهترین راه‏های  مهار خیال، گریه بر سیدالشهدا است. بلا خاصیتش این است که عالم خیال انسان را آرام می‏کند که خداوند متعال مؤمنین را با بلا راه می‏برد چون شیطان خیال را برمی‏انگیزاند که طوری دل به دنیا انسان می‏بندند که نمی‏تواند دل بکند، خداوند متعال با یک بلایی شعله‏های خیال را خاموش می‏کند این که یک شب آدم تا صبح بیمار باشد، چقدر گناهش آمرزیده می‏شود شاید همین است، اوهام و خیالات انسان فرو می‏ریزد و به نظر می‏آید نبی اکرم با بلای خودش عالم خیال عالم را آرام کرد.

واقعاً با شهادت حضرت سید الشهداء یک دری از رحمت باز شد که همه از این در می توانندداخل بروند هر که بخواهد؛ نسبت نمی‏دهم ولی احساسم این است که خیلی از جهنمی‏ها از این در وارد بهشت می‏شوند این که در روایت دارد که همه بر سیدالشهداء گریسته‏اند حتی جهنم و جهنمی‏ها، شما این را معنا بفرمایید که اشک بر سیدالشهداء گناهان را می‏شوید و پاک می‏شوند و به بهشت می‏روند، یک دسته نمی‏روند آنها معاندین هستند «و ان تخلد فیه المعاندین» معنایش این نیست که ما  راحت باشیم و بار ما را برداشتند  اصلاً معنای این آیات و روایات نیست خیلی واضح است، پس این وجود مقدس می‏خواسته شفاعت کند.

شفاعت نبی اکرم چطوری است؟ مراتب دارد، شفیع کل هستند کل عوالم هستند این روایت را دیده‏اید که امام باقر فرمودند: امام سجاد یک خادمی داشت به امام باقر عرض کرد آقا چرا مردم را مغرور می‏کنید؟ با شفاعت مغرورشان می‏کنید. مقداری ریاضت کشیده بود و دامنش را پاک کرد و دهنش را پاک کرد و شکمش را پاک کرده و خیال می‏کرد کار تمام است حضرت فرمودند: مغرور شده‏ای... ؛ دهنت و دامنت را پاک کردی مغرور شدی؟ اگر سختی‏های قیامت را می‏دیدی، می‏دیدی که هیچ پیغمبری نیست الا این که محتاج به شفاعت نبی اکرم است. مقام محمود یعنی این. 

دستگیری سیدالشهداء از همه کائنات الا سه دسته

این کاری که حضرت می‏کنند که همه عوالم را می خواهند دستگیری کنند با شفاعت است با بلا است یک بلایی را تحمل کرده اند که بهره اش به همه کائنات می رسد امام حسین(ع) یکی از اموری که در عاشورا دنبال می کرد این بود که همه‏ی اینهایی که اهل راه هستند یک طوری در مقام خودشان ازشان دستگیری کنند از پرنده‏ای که به تعبیر حضرت وقتی آواز می خواند لعن قتل امام حسین(ع) را می کند رشد می‏کند تا ملائکه‏ای که فرود آمدند در کربلا ساکن هستند و صبح و شب گریه می‏کنند رشد می‏کنند تا اجنه‏ای که گریه کردند رشد می‏کنند تا سماوات و سماواتی ها؛ بهشت و بهشتیان، بهشتیان گریسته‏اند و اهل بهشت گریسته اند سماوات و زمینی ها آنچه در بین سماوات و ارض است، جهنم و جهنمی‏ها، الا سه دسته را که روایت استثناء کرده است و آن آل عثمان و اهل شام و بصره است اینها استثنا شده‏اند که بحث آن بماند.

سالک شدن انبیاء با وجود مقدس امام حسین علیه السلام 

شیطان پیروز است یا سید الشهداء؟ به حسب ظاهر نگاه می کنی یزید سر مطهر سید الشهداء مقابلش و اشعار کفر آمیز می‏خواند ولی حالا حضرت موفق هستند یا یزید؟ در این جهت که حضرت صد در صد موفق هستند در شفاعت از عوالم چطور؟ آنجا هم موفق هستند انبیاء با امام حسین یک طوری سالک شدند آنهایی که هیچ گناه نداشتند ابراهیم خلیلی که ترک اولی هم ندارد با عاشورای امام حسین سالک می شود بعد از قربانی کردن اسماعیل؛ موسی کلیم که پیغمبر اولی العزم است می برندش در گودی قتلگاه رشد می کند. پس همه انبیاء را حضرت دستگیری کرده است.

رشد تمامی عوالم هستی با حادثه عاشورا

نبی اکرم با بلایشان دارند انبیا را رشد می دهند رشدی که حضرت ابراهیم در سر بریدن اسماعیل نمی تواند، روایت امام رضا است دیگر، پس حضرت موفق بودند یا نه؟ می خواهند ابراهیم خلیل را رشد بدهند در عاشورا، رشد داده اند یا نه؟ می خواهند موسی کریم را رشد بدهند داده اند یا نه؟ می خواهند جماد و نبات را رشد بدهند می خواهند حتی حیوانات رشد کنند، رشد کردند، همه عالم کمرشان زیر این بار غصه خم است، لقد عظمت الرزیه و جلت و عظمت المصیبه فی السماوات ، علی جمیع اهل السماوات، بعضی ها که بهشان نشان داد حالا در قالب فهم خودشان وقتی نقل کردند آدم می بیند عجب لطیف است می گوید من در روز عاشورا دیدم همه عالم یک چشم بر امام حسین(ع)، دیگری می گوید من در احوالتم دیدم که کمر همة کائنات خم است در این مصیبت، حضرت همه را با خودش ساکن کربلا شده ولی عالم را رسانده است، این که انبیاء از سموات سرازیر می شوند به سوی کربلا.

زیارت عاشورا زیارت فوق العرش است

شما این را چطوری معنا می کنید این که زیارت سیدالشهداء «زیارت الله فوق عرشه» است چطوری معنا می‏کنید؟ یعنی کربلا فوق العرش است لذا همه‏ی سماواتی‏ها می‏آیند یعنی یک سفره‏ای در کربلا برای عرشیان پهن شده باید بیایند از کربلا استفاده کنند. مگر این طور نیست خانه‏ای  که در آن قرآن خوانده می‏شود نور قرآن در آن طلوع پیدا می‏کند و ستاره عالم ملائکه می‏شود. چطور وقتی سیدالشهداء در کربلا حضور دارد کربلا نشود سماوات ملائکه. ملائکه از سماوات بیایند، سماوات اینجا است برای ملائکه و همه، هر شب جمعه، این روایت را تقدیم کرده‏اند مکرر حضرت به صفوان جمال، و حضرت گفت شما هر شب جمعه یک ملاقاتی با خدا در کربلا داری یک ضیافتی در کربلا مال شما، یک سفره ای خدا برای شما پهن می کند.

ظهور، مزد سیدالشهداء است

حضرت یک بابی را باز کرده اند که این باب برای همه عوالم است. دوم نصرت خدا به سید الشهداء است. حضرت را خدا یاری کرده است و حضرت عهد شفاعت بسته و پای کار ایستاد و خداوند هم کمکش کرد«ولینصروا ان الله من ینصروا ان الله لقوی العزیز» عزت خدا را می بینید در شفاعت خداوند، خداوند عزیز است، می خواست دعوت نبی اکرم عالم گیر شود می شود یا نمی شود؟ مزد سید الشهداء ظهور است، می شود، به امام سجاد گفت آقا دیدی چه بر سرتان آمد، حضرت فرمودند بگذار ظهر شود موذن اذان بگوید می فهمی کی پیروز شد. این پیروزی امام حسین است، الان هم در مسجد اموی اسم حضرت را می برند بقیه را هم خودتان حساب کنید، 

روایت امام رضا که فرمود اگر می خواهید گناهتان به اندازه کف دریا هست خدا بیامرزد، گریه کنید، تا دیدی خسته‏ای، نصف شب بلند شدی یک روضه بخوان. خدا رحمت کند یک عزیزی را راننده مرحوم علامه امینی بودند سید بزرگواری بود می‏گفت وقتی من سحرها بلند می‏شوم و حال ندارم اول یک روضه علی اصغر می‏خوانم و بعد نماز شبم را می خوانم اول پاک و زلال می شوم و بعد حالا با خدا مناجات می کنم. درها باز می شود، هر وقت دیدید در بسته است امام رضا همین را می‏گوید خودتان را تطهیر کنید، یکی از جلوه‏های عاشورا نصرت خداوند متعال شفاعت است شفاعت حضرت کامل است، باش تا صبح دولتش بدمد.

همچنین در مراسم دومین شب عزاداری حضرت سیدالشهداء(ع) در دهه اول محرم‏الحرام در هیأت شهدای گمنام دانشگاه علم و صنعت حجت‏الاسلام والمسلمین قاسمیان؛ رئیس حوزه علمیه مشکات به ایراد سخنرانی پرداخت. وی در این مراسم به بیان ویژگی‏های نظام درون‏زا پرداخت و استخوان بندی اصلی دین ما را بی نیاز از جنگ دانست البته تا جایی که مردم قسط را به پا دارند و اگر مانعی برای اقامه قسط توسط مردم باشد حرف از آهن به میان می آید و آن هم برای دفاع. در ادامه گزارش اجمالی از سخنان حجت‏الاسلام والمسلمین قاسمیان تقدیم می‏گردد:

در رابطه با بحث "نظام درون زا" ابتدا رابطه خودمان را با بیرون مشخص می‏کنیم سپس به رابطه در درون می‏پردازیم.

دیشب این بحث مطرح شد که ما مسلمانان بی جهت در دنیا متهم به جنگ افروزی هستیم. و این تفکر را در رسانه ها به نام اسلام هراسی ترویج کرده‏اند. عنوان جهاد را به همین مفهوم نسبت داده‏اند و جا انداخته اند‏که مساوی با تروریسم است!

اسلام با شمشیر دنبال جلب نیست و صرفاً دنبال دفاع است

حال آنکه استخوان‏بندی اصلی دین ما احتیاج به جنگ ندارد و تا جایی که مردم قسط را به پا دارند حرفی از جنگ نیست و اگر مانعی برای اقامه قسط توسط مردم باشد حرف از آهن به میان می‏آید که آن نیز در صنعت زره سازی و با عنوان دفاع مطرح شده است. علامه طباطبایی ذیل تفسیر آیات ابتدایی سوره نساء می فرمایند که اسلام با شمشیر دنبال جلب نیست و صرفاً دنبال دفاع است. اسلام بنا دارد به کسانی که سرچشمه حیات (معارف دینی) را گرفته‏اند با زبان نیکو بگوید شما آب حیات را گل آلود نکنید (ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ). بگذارید آب زلال به همه برسد. مردم اگر خواستند استفاده می‏کنند اگر نخواستند نه؛ اگر حرف را نپذیرفتند و کنار نرفتند در مرحله آخر تبدیل می‏شود به "قاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ"  نه کافر ها بلکه کسانی که سر چشمه حیات رو گل آلود میکنند. اسلام با نفر دعوا ندارد بلکه با جریان کفر مخالف است. چرا؟ چون "إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ" یعنی پیمان و قرارداد نمی‏فهمند و متناوب زیر قول‏هایشان می‏زنند.

دیپلمات‏ها و انقلابیون هریک باید کار خودشان را بکنند

تفکیکی وجود دارد بین یهودیان و مسیحیان و بین حکومت های یهودی و مسیحی. که می‏گوید: "وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصارى‏ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ وَ قالَتِ النَّصارى‏ لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ"  یهودی‏ها و مسیحی ها به جان هم می‏افتند و به هم می‏گویند که شما هیچی نیستید. و می‏گوید: "لن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتی تتبع ملتهم" از شما هیچ موقع راضی نمی‏شوند. این‏ها جزء سیاست است. اگر حضرت آقا می‏فرمایند که به لبخند این‏ها اعتنا نکنید بخاطر این نکته‏ها و حقایق قرآنی است. البته دیپلمات‏ها باید کار خودشان را بکنند و انقلابیون نیز کار خودشان را. و هیچ گروهی؛ گروه دیگر را سرزنش نکنند. البته انقلابی بودن هم به غضب کردن بی جهت و توبیخ قبل از اتمام حجت نیست! انقلابی بودن یعنی آرمان خواه بودن؛ آرمان‏ها را فهمیدن و دنبال آرمان‏ها بودن. این پیام صریح قرآن را نباید فراموش کرد که "لن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتی تتبع ملتهم" یعنی تا وقتی روششان را تابع النعل بالنعل تبعیت نکنید از شما راضی نمی‏شوند. در سوره بقره این اشاره مربوط به جریان یهود و نصاری است نه افراد! که علاوه براینکه با ما دعوا دارند؛ با خودشان هم دعوا دارند. واقعا آمریکا از دست اسرائیل خسته است و اسرائیل برایش مثل سگی شده که میخواهد از دستش خلاص بشود. و هرموقع بتواند از شرش خلاص بشود؛ میشود! بله؛ خودشان هم با هم دعوا دارند منتهی عاقل‏اند و ظاهرسازی می کنند. به هرجهت در قرآن مسیحیان (افراد نه جریان) بعنوان نزدیکترین بلحاظ محبت به مسلمانان معرفی شده اند: "وَ لَتَجِدَنَّ اَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ قالُوا اِنَّا نَصاری".

مطمئن باشید سر میز مذاکره آنها واقعاً شما را دوست ندارند

در تائید همین معنا در سوره مبارکه ممتحنه آمده است که: "لا ینهیکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین" خدا شما رو نهی نمی‏کند از کسانی که با دین شما جنگ نکرده‏اند (مثل بودایی‏ها!) و شما را  از سرزمینتان اخراج نکرده‏اند که به آنها نیکی کنید. بلکه "انَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَی إِخْرَاجِکُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن یَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ" خدا تنها شما را از کسانی نهی می‏کند که با شما پیکار دینی می‏کند و شما را از زمینتان اخراج می‏کنند یا به اخراج شما کمک می‏کنند که آنها را دوست داشته باشید یا دیگر معانی تولی. در جای دیگر آمده است : "هَا أَنْتُمْ هوُلَاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَلَا یُحِبُّونَکُمْ" مطمئن باشید سر میز مذاکره آنها واقعا شما را دوست ندارند ولو لبخندی هم بزنند. آنها برای اهداف خودشان آمده‏اند پای میز مذاکره! فلذا درود بر آمریکا نگو و نگو که این بساط دشمنی و مرگ بر آمریکا را جمع کنید چون کم کم انقلاب از محتواهای خودش خالی می‏شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۲ ، ۱۵:۱۸
بی تو بی نامم ولی هم نام مرتضی ام

دانلود آهنگ های حامد زمانی

جمعه, ۱۹ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۱۹ ق.ظ

برای دانلود آهنگ های خواننده ی محبوب حامد زمانی به لینک زیر مراجعه کنید.

http://hamedzamanimusic.com

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۲ ، ۱۰:۱۹
بی تو بی نامم ولی هم نام مرتضی ام

ره آورد خودسازی

سه شنبه, ۹ مهر ۱۳۹۲، ۰۵:۰۹ ب.ظ

کسی که سیرت و نهان خود را اصلاح کند، خدا صورت و ظاهر او را نیکو گرداند، و کسی که برای دین خود کار کند، خدا دنیای او را کفایت فرماید، و کسی که میان خود و خدا را نیکو گرداند، خدا میان او و مردم را اصلاح خواهد کرد. (حکمت 423)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۲ ، ۱۷:۰۹
بی تو بی نامم ولی هم نام مرتضی ام

خاک پای مجتبی

پنجشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۲، ۱۱:۲۸ ب.ظ

بیچاره دستی که گدای مجتبی نیست

یا آن سری که خاک پای مجتبی نیست

 

بر گریه ی زهرا قسم مدیون زهراست

چشمی که گریان عزای مجتبی نیست

 

وقتی سکوتش این همه محشر به پا کرد

دیگر نیازی به صدای مجتبی نیست

 

در کربلا هر چند با دقت بگردی

چیزی به جز عشق و صفای مجتبی نیست

 

کرب وبلا با آن همه داغ مصیبت

همپایه ی درد و بلای مجتبی نیست

 

طوری تمام هستی اش وقف حسین شد

انگار قاسم هم برای مجتبی نیست

 

او جای خود دارد در این دنیا مجال ِ

رزم آوری بچه های مجتبی نیست

 

یا اهل العالم ما گدای مجتبائیم

ما خاک پای خاک پای مجتبائیم

 

آیا شده بال و پرت افتاده باشد

در گوشه ای از بسترت افتاده باشد

 

آیا شده مرد جمل باشی و اما

مانند برگی پیکرت افتاده باشد


آیا شده در سن وسال کودکی ات

جایی ببینی مادرت افتاده باشد

 

آیا شده در لحظه های آخرینت

چشمت به چشم خواهرت افتاده باشد


من شک ندارم که عروس فاطمه نیست

وقتی به جانت همسرت افتاده باشد

 

آیا شده سجاده ات هنگام غارت

دست سپاه و لشگرت افتاده باشد

 

مظلوم و تنها و غریب عالمین است

گریه کنِ غم های این بی کس، حسین است


                      علی اکبر لطیفیان


 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۲۸
بی تو بی نامم ولی هم نام مرتضی ام

لا یمکن الفرار ز تیر نگاه تو

پنجشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۲، ۱۱:۲۸ ب.ظ

ابری شدم به نیت باران شدن فقط 

 مور آمدم برای سلیمان شدن فقط

باید ز گوشه چشم تو کاری بزرگ خواست 

 چیزی شبیه حضرت سلمان شدن فقط

باید به شیعه بودن خود افتخار کرد 

 راضی نمی شوم به مسلمان شدن فقط

دنیای دیگریست اسیری و بردگی 

آن هم به دام زلف کریمان شدن فقط

لا یمکن الفرار ز تیر نگاه تو 

چاره رسیدن است و قربان شدن فقط

در خانه ی کریم کفایت نمی کند 

 یک لقمه نان گرفتن و مهمان شدن فقط

این لطف فاطمه است و عشق است تا ابد 

 سرمست از نوای حسن جان شدن فقط

فکری برای پر زدن بال من کنید 

 من را اسیر زلف امام حسن کنید

آقا شنیده ام جگرت شعله ور شده 

 بی کس شدی و ناله ی تو بی اثر شده

پیش حسین سرفه نکن آه کم بکش 

 خون لخته های روی لبت بیشتر شده

یک چشم خواهرت به تو یک چشم بین تشت 

 تشت مقابلت پر خون جگر شده

از ناله هات زینب تو هل کرده است 

گویا که باز واقعه ی پشت در شده

ای وای از مصیبت تابوت و دفن تو 

وای از هجوم تیر و تن و چشم تر شده

می گفت با حسین اباالفضل وقت دفن 

 این تیرها برای تنش دردسر شده

موی سپید و کوچه و تابوت و زهر و تیر 

دوران غربت حسن اینگونه سر شده

یک کوچه بود موی حسن را سپید کرد 

 یک اتفاق بود که او را شهید کرد 

 

           مسعود اصلانی 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۲۸
بی تو بی نامم ولی هم نام مرتضی ام

باید مرا گلیم مسیر نگار کرد
زیر قدوم فاطمی‌ات خاکسار کرد

مهر تو را بهشت بخواهد نمی‌دهم
در ماجرای عشق نباید قمار کرد

فخر علی و فاطمه بر تو عجیب نیست
وقتی خدا به داشتنت افتخار کرد

من که به دست هیچ‌کسی رو نمی‌زنم
نانت مرا به شغل گدایی دچار کرد

هر چند آفریده خدا چهارده کریم
اما یکی از آن همه را سفره‌دار کرد

ما را پیاده کرد سر سفره شما
این کشتی حسین که ما را سوار کرد

باید به بازوی حسنی‌ات دخیل بست
ورنه نمی‌شود که جمل را مهار کرد

خشمت نیاز نیست در آنجا که می‌شود
با قاسم تو قائله را تار و مار کرد

ارزان تو را فروخت به حرف معاویه
زهری به کام تشنه تو روزه‌دار کرد

زهری که می‌شکافت دل سنگ خاره را
در حیرتم که با جگر تو چه کار کرد

زهرا شنیده بود تنت تیر می‌خورد
تابوت را برای همین با جدار کرد

                            لطیفیان

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۲۸
بی تو بی نامم ولی هم نام مرتضی ام

باز تعریف دین

شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۲، ۰۴:۲۳ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

زندگی با عشق معنی پیدا می ­کند

باز تعریف دین در هر دوره ­ای لازم است که به حسب درک و فهم مردم بیان شود، چون روحیات در حال تغییر است، صحنه­ های زندگی تغییر می کند و خود دین جنبه ­های بی­نهایتی دارد که از هر طرفش وارد بشوید به ضرورت دین و فلسفه ­ی دین از زاویه­ ای پی می­برید. در اینجا می­خواهیم تعریفی که درک و فهمش فقط با تحقق آن برای فرد ممکن می­شود ارائه دهیم و از طرفی به نظر، شامل همه­ ی تعاریف دیگر دین هم می­شود. دین برنامه ­ای از طرف حقیقی­ترین معشوق هستی است که می­گوید لذت اصلی، حقیقی و عمیق خود را بشناس، راه رسیدن به آن را ببین و ضروریات لازم برای رسیدن به معشوق و لذت حقیقی را از من بگیر، بقیه­ی راه را خود معشوق نشان می­دهد. هر چند با تمام وجود قبول دارم تا انسان شمه­ای از عشق و عاشقی را درک نکرده باشد نمی­فهمد که اینها یعنی چه و جز قصه­هایی و شعرهایی تکراری که در این مورد شنیده بوده چیزی از عشق نمی­فهمد ولی شاید بتوان با در نظرگیری عشق­های مجازی(نه عشق حیوانیِ صرف) که خیلی از انسان­ها در زندگی شاید تجربه کنند حداقل فهمید که عشق در وجود انسان هست ولی وقتی معشوق را اشتباهی بگیرد (یعنی صاحب جمال و کمال محدود و مجازی را معشوق فرض کند) بعد از وصال ناراضی و سرخورده می­شود و می­فهمد این معشوق خیلی ناقص است و جدای از اینکه فطرت کمال­خواه انسان را ارضا نمی­کند، شاید بفهمد که آن تمام حقیقت وجودی­اش را از کسی گرفته که او تمام وجود است و خود این که موجودی وجودی مستقل داشته باشد و موجودات در وجود نیازمند او باشند شاید بزرگترین عشق را در وجودی که همه­ی کمالات را در حد بسیار بالایی دارد (یعنی اولیاء الله که توانایی درک عشق به کمال مطلق مستقل بی­نیاز را دارند) به وجود می­آورد. (برای توضیح رابطه­ی عشق مجازی و حقیقی به متن همراه این مقاله که از استاد مطهری­ست حتما مراجعه کنید و یا کتاب سوز عشق را بخوانید).

عروس جهان گرچه در حد حسن است                         ز حد می­برد شیوه­ی بی­وفایی(حافظ)

ولی ما فعلا در حد فهم خود توضیح دهیم که اگر چیزهایی برای انسان محبوب جلوه نمی­کرد هدف از این همه فعالیت­های روزانه­ی ما چه بود؟ منشا همه­ی کارهای ضروری و غیرضروری انسان حب به ذات خود است. شاید سوال شود که چرا خدا انسان را طوری آفرید که به خودش حب داشته باشد؟ من در حد فهم خودم جواب دهم که اولا این طور سوال کردن برای کسی است که ساز و کار و فلسفه خلقت نظام احسن(جهان موجود) را کم فهمیده و بهتر بود بپرسد چرا خدا که عالم محضر اوست در انسان این طور متجلی شده؟ و در پاسخ اینکه بعد از فراهم آمدن علل طولی برای خلقت انسان، خدا طوری انسان را تجلی­گاه خود قرار داد که بتواند خلیفه خدا در روی زمینی که امکان انتخاب خیر و شر در آن است باشد؛ یعنی تمامی کمالات و اسماء الهی در انسان متجلی شود به جز اینکه خدا وجودش قائم به ذات خودش است و وجود ما وابسته به وجود اوست و یکی از مهمترین صفات خدا که باعث به وجود آمدن تمام موجودات دیگر شده حب به ذات و آثار و کمالات خود است و از آنجایی که وجود ما از اوست حب به ذات خود، حب به خداست و به میزانی که ما به خدا نزدیکتر شویم یعنی به کمالات او بیشتر برسیم حب به ذات و آثار و کمالات خود شدیدتر و حقیقی­تر و شورانگیزتر می­شود و طبیعتا به کسانی که قبل از ما به آن درجات و کمالات بالاتر رسیده­اند نیز حب و مودت و رحمت حس می­کنیم و نسبت به دشمنان حق و حقیقت و لذت واقعی، بغض و دشمنی و نفرت حس می­کنیم. پس محبت خدا از راه محبت به اهل بیت که نور آنها اولین مخلوقات خدا بوده اند و نزدیکترین موجودات به حق تعالی هستند می­گذرد.

پس خدا بر ما وظیفه کرده که با اطمینان و اعتماد و ایمان به واسطه­های فیض الهی و با توسل و توجه به آنها دست در دست آنها گذاریم و راه رویم و بسته به ارادتی که از خود نشان دهیم سوز عشق، درد عشق، شیرینی و حلاوت عشق(که شاید همه­ی این­ها مراحل عشق باشد) را به ما می­چشانند. و اگر نخواهیم از راه مستقیم و روشن دین به لذت و عشق حقیقی که برای ما قابل تصور و وصف نیست برویم از راه­های متعدد و سردرگم شیطان و هوای نفس و طاغوت باید برویم و عشق های دیگر را غایت خود بدانیم که دیر یا زود به پوچی آنها می­رسیم همان­طور که تا الان از چیزهایی که فکر می­کردیم ارضا می­شویم راضی نشدیم. کاش خدا قطره­ای از مزه­ی عشق را به ما بچشاند که بفهمیم عشق او با هیچ چیز دیگر جبران نمی­شود و قابل تعویض با دو جهان نیست. الهی هب لی کمال الانقطاع الیک.

در این زمینه سخن دوست را بشنوید ضمن اینکه تدبر در قرآن را هم تمرین کنیم: «و لله الاسماء الحسنی فادعوه بها و ذروا الذین یلحدون فی اسمائه سیجزون ما کانوا یعملون* و ممن خلقنا امه یهدون بالحق و به یعدلون»(180و181 اعراف) یعنی «خدا را نام­های نیکوتر است او را بدان­ها بخوانید و کسانی را که در نام­های وی کجروی می­کنند واگذارید. به زودی سزای اعمالی را که می­کرده­اند خواهند دید و از میان کسانی که آفریده­ایم گروهی هستند که به وسیله­ی حق هدایت می­کنند و به وسیله­ی آن به عدالت رفتار می­کنند.» با عمیق شدن در آیه و با نگاهی به تفسیر المیزان به این نتیجه می­رسیم که "اسم" را چیزی گویند که بوسیله آن انسان به چیزی راه پیدا کند و الفاظ هم وسیله­ای هستند تا بوسیله آن، نیاز و مقصود خود را در نظر گرفته با اسمی متناسب، خدا که همه­ی اسماء را بطور مطلق دارد را با آن بخواند و نیاز را فقط به سوی او ببرد نه غیر او. و از طرفی هر موجودی اسم و نشانه و مظهر خدا در حد ظرفیت وجودی خود است و در این بین، ائمه اطهار، اسم اعظم خدا، جامع اسماء حسنی و مظهر و خلیفه­ی خدا هستند پس اگر کسی می­خواهد خدا را به جامعیت صفاتش بخواند و کاملترین نور را بگیرد باید به نور ائمه علیهم السلام توسل کند و خدا را با آن­ها بخواند و از غیر آن­ها دست بشوید.«و ابتغوا الیه الوسیله»(وبه سوی خدا وسیله­ای بجویید)(آیه­ی 35 سوره­ی مائده)

دلیل این­جور نگاهی به دین به خاطر نگاه به فلسفه­ ی آفرینش است. چه معنی می تواند داشته باشد که کسی مهمانی دعوت کند بعد این همه نعمت در اختیار او بگذارد بعد بگوید: این کارها را نکن، این کارها را بکن، این نعمت­ها جلوی چشم تو را نگیرد و ...؟ اصلا چرا باید راه هدایت را برویم؟ سعادت چیست که باید به آن برسیم؟ در عین حالی که درک جواب این سوال خیلی مشکل است ولی به نظر واضح است که عشق به لذتی حقیقی و عمیق روحی که انسان از آن سیر نشود، دلزده نشود، لیاقت وجود انسان را داشته باشد و آدم برای آن به وجود آمده باشد یعنی عشق به کمال مطلق. پس چون هدایت و سعادت لذتی فوق تصور و خارج از وهم و خیال دارد و مهمانِ این چنین خدایی جز برای لذت بی­نهایتی که رسیدن به خودش است نمی­تواند باشد.

ذکر حدیثی در این مورد بسیار مفید است. حدیثی از امام رضا با این مضمون:« کسی که به ذکر خدا بپردازد و در دالان دین حرکت کند و مشتاق ملاقات با خدا نشود خودش را مسخره کرده» یعنی دین ورزی نمی­کرده. یا حدیثی از امام حسین که بیان می­کنند « مردم بنده­های دنیایند و دین لق­لقه­ی زبانشان است (و دین را تا وقتی که به درد دنیایشان بخورد می­پذیرند و تا وقتی اموراتشان بگذرد از دین صحبت می­کنند) ولی هنگامی که به بلا گرفتار شوند و با بلا آزمایش شوند دین ورزان چه کمند». حداقل اگر نمی توانیم دین­ورزی کنیم، خوب است دین­داران واقعی را بشناسیم؛ دین­ورزان زمان امام حسین همان یاران اندک آن امامند که به خاطر عشق به امام برای دین مثل آب خوردن که نه، مثل عسل خوردن جون می­دهند. پس به نظر می رسد مهمترین نشانه­ی دینداری و دین ورزی عاشقی­ست. (برای توضیح و تفصیل نزدیک به این نوع نگاه فایل صوتی «دین در نگاهی نو» از استاد پناهیان را حتما گوش کنید).

در ادامه چند جلوه ­ی مهم و زیبای این دیدگاه و تعریف از دین را بررسی می­کنیم.

حالا یک سوال پیدا می­شود که پس چرا خدا دوزخ را قرار داد؟ قیامت و عذاب و جهنم و این­ها چگونه تفسیر می شود و فلسفه و چراییِ وجودیش چیست؟ پاسخ این می­تواند باشد که عذاب یا پاداش قیامت چیز قراردادی نیست بلکه نمود حقیقی و ملکوتی عمل و نیت انجام عمل است. همان­طور که با نزدیکی به خدا عشق و لذت فرد افزایش میابد با دوری از خدا حیرانی و سوزشِ دوری، صورت حقیقی و ملکوتی عمل و اراده هست. قهر و غضب خدا هم برای کسی­ست که نه تنها مزه­ی عشق به خدا و اولیای خدا را نچشیده بلکه در راه گمراهی از حیوانات پست تر شده با خدا و اولیای خدا دشمنی کرده است.

شنیده­ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت    فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت

حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر         حکایتی ست که از روزگار هجران گفت (حافظ)

از توجه به این نکته که انسان تنها خالق اراده است نه خالق چیز دیگری و اینکه حب و بغض است که حداقل، نقش اساسی را در تشکیل اراده می­دهد می­فهمیم، اعمال که خود از اراده و حب و بغض­ها برخواسته­اند باعث تشکیل و تقویت و به ظهور رسیدن حب و بغض­ها هم می­شود. این­چنین نیز می­توان نقش دین و اعمال دینی را در زندگی فهمید و فلسفه­ی وجودی دین را درک کرد که دین لطفی از جانب پروردگار بوده که چون او عاشق و معشوق ما بوده بر خود تکلیف می­دانسته که ما را بفهماند و هدایت کند و در دنیایی که توانایی انتخاب بدی­ها و خوبی­ها و به ظهور رساندن آن­ها به ما داده شده بتوانیم خدایی بشویم. حالا باید بگوییم که عشق ما به عبد بودن به خاطر وابسته بودن وجود ما به وجود خداست. لازمه­ی فطرت چنین وجودی مثل ما عشق ما به بندگیِ بنده­پرورِ مطلق است و لذت بردن از نماز و فلسفه­ی وجودی نماز که ذکر اکبر خداست و نماد بندگی و اوج بندگی در آن است از همین جاست. پس چرا ما با نماز عشق نمی­کنیم؟ آن­طوری که پاداش زحمات و سختی های جعفر طیار را نماز جعفر طیار قرار دادند و به او هدیه کردند و پیامبر از دنیا نمازش را دوست داشت و از احوالات و عشق­هایی که عرفای عصر حاضر و گذشته با نماز داشته­اند که شنیده­اید، چرا ما این طور نیستیم؟ به نظرم به خاطر اینکه نمی­خواهیم و نمی­توانیم باور کنیم تنها معشوق حقیقی عالم خداست و ما مثل مخلوق به خالق در جمیع صفات و حالات محتاج و فقیر اوییم. در عشق­های زمینی وقتی به خاطر کمالات فردی عاشقش بشوید برای اینکه نفهمد هر از چند گاهی نگاه خود را از او برمی­دارید تا متوجه نشود و از شما دوری نکند ولی وقتی عاشق و متوجه به خدا باشی به خاطر هوای نفسانی و خودخواهی و مثلا اینکه مردم متوجه حضور قلب تو نشوند توجه خود را از خدا برمی­داری و گرنه که خدا از این کار تو بدش نمی­آید بلکه عاشق­تر به تو می­شود ولی حجاب­ها مانع دیدن این حقایق می­شود.

یکی از نکات مهم این است که پایین­ترین مراتب عشق هم لطافت قلب، رقت قلب و از خودگذشتگی می­خواهد که این مهم با اشک به دست می­آید اشکی که لازم و ملزوم عشق است. برای دستیابی به مراتب بالای عشق، اشک باید در مراتب بالا باشد یعنی باید برای انسان کامل و خلیفه الله باشد یعنی اولا اشک با نیت خالص و با صفا باشد بعد برای باصفاترین عاشق و برای با عشق و صفاترین صحنه­ی عاشقی باشد که همه­ی این­ها با اشکی با معرفت برای سالار شهیدان برای صحنه­ی کربلا اتفاق می­افتد. این اشک تاثیرگذارترین، خالص­ترین، باصفاترین و جلادهنده­ترین اشک برای دل آدمی است و خیلی هم زود جواب می­دهد. در ضمن باعث نورانیت و دل­آرامی چهره نیز می­شود.

و اما این نوع نگاه به دین و زندگی و آفرینش سبب چه نوع نگاهی به سیاست و روابط حاکم بر مردم و جامعه می­شود؟ یکی اینکه کسی که از فلسفه­ی سیاست و روابط بین مردم چیزی نداند و جهان بینی توحیدی را درک نکرده باشد و بیاید سیاست­مدار بشود و داخل در سیاست بشود و بدون پایه و اساسی اظهارنظر کند به همان اندازه بی­معناست که کسی که از کندوداری و روش تولید عسل چیزی نمی­داند بخواهد کندوداری کند و عسل تولید کند وقتی به فضای حاکم بر کندو که عشق به ملکه است آگاه نباشد مثلا می­آید از روبط حاکم بر یک گاوداری الگوبرداری می­کند و می خواهد برای کندو اجرا کند در این حالت ممکن است یک کندو به اندازه­ی یک طویله برای آنها بسازد ولی به جای اینکه از این سیستم عسل به دست بیاورد معلوم نیست چه چیز در بیاید. پس باید برای مناسبات اجتماعی، وقایع روز، نظامات اقتصادی، فرهنگی و سیاسی بین مردم و هر چه مربوط به وجود انسان است مربی و هدایتگری از جانب خدا در مقابل این همه دام­های شیطان باشد تا انسان­ها بعدا نگویند حجتی برای کارِ درست و نهایتا عاشقی تو نداشتیم، پس خدا هیچ وقت زمینش را بی­حجت نمی­گذارد تا امکان هدایتِ حتی معنوی برای کسی که بخواهد فراهم باشد و اگر دوره­ای برسد که جامعه­ی بشری ظرفیت و تحمل ظهور این حجت را نداشت عاقلانه این است که هر ملت یا امتی که می­تواند در حدی که ظرفیت دارد شرایطی را جور کند و آن کسی که نزدیکترین فرد به حجت الهی­ست(عادلترین، باتقواترین، آشناترین به دین، قرآن و احادیث ائمه معصومین و باهوش­ترین افراد نسبت به اوضاع زمان است) را امیر و حجت خود بداند که این چیزی بدیهی است. و شاید یکی از حکمت­های غیبت امام این باشد که مردم بفهمند اگر جهان را خدایی اداره نکنیم و سرپرست خدایی نداشته باشد حاکمان غیر خدایی (طاغوتی) چه بر سر دنیا می­آورند، زمین را فساد می­گیرد و پر از ظلم و جور می­شود و اگر مردم فقط یکی از تبعات نداشتن ولی خدا را درک کنند برایشان کافی­ست که برگردند به سوی خدا.

در مورد چگونگی پیدا کردن احکام و معارف و وقایع تاریخی که ما الان داریم خیلی دقت و سختگیری شده(که به صورت علمی تخصصی درآمده) که چیز مطمئنی به دست بیاید پس اگر از روند پیدا کردن احکام و معارف و وقایع راست و دروغ آگاهی مختصری داشته باشید در میابید که اکثر معارف دینی که ما الان داریم قابل اطمینان است ولی شاید معارفی به دست ما نرسیده باشد که به خاطر این است که ما تاب و تحمل آن را نداشتیم مثل همین غیبت امام زمان به خاطر این است که بشریت ظرفیت دریافت این فیض را نداشتند و اگر به ما داده می شد این نعمت را ضایع می کردیم. به این آیه قرآن توجه کنید:« الاعراب اشد کفرا و نفاقا و اجدر الا یعلموا حدود ما انزل الله علی رسوله و الله علیم حکیم» یعنی «بادیه نشینان عرب، کفر و نفاقشان شدیدتر است و به ناآگاهی از حدود احکامی که خدا بر پیامبرش نازل کرده، سزاوارترند و خداوند دانا و حکیم است». پس وظیفه­ ی ما چیست؟ همچنان که عرفای بزرگ ما همچون آیت الله بهجت می­فرمودند به چیزهایی که بلدید عمل کنید خدا از چیزهایی که نمی­دانید شما را بی­نیاز می­کند.

پس مهم­ترین نقش دین ایجاد ظرفیت در آدم برای عاشق شدن است. یکی از دلخوشی­ها در این راه این است که با تحمل سختی اولیه­ ی یک از خود گذشتگی یا تحمل صرف نظر از یک گناه پرفشار، ظرفیت تحمل فشار عشق و لذت حقیقی در آدم ایجاد می شود که از چندین سال عبادت بهتر است و اثرش بیشتر است. یعنی در این راه می­شود یک شبه ره صد ساله رفت چون همان یک شب خیلی تحمل می خواهد که فقط توسل به ائمه یا دیدن برهان رب می تواند کمک کند که همین هم پشتوانه­ ی عبادت­ها و صبرهای کوچکتر می­خواهد.

اگر در مورد این دیدگاه و کاربرد آن در زمینه­های دیگری نظری دارید خوشحال میشم بگویید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۲۳
بی تو بی نامم ولی هم نام مرتضی ام

عشق از نظر آیت الله مرتضی مطهری

شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۲، ۰۴:۲۳ ب.ظ

استاد مرتضی  مطهری، کتاب فطرت، با تلخیص و ویرایش:

«انسان با دیدن یک روی دل آرام، فریفته­ ی صاحب آن صورت می­شود. این عشق ممکن است به عشق حقیقی مبدل شود، اما بیشتر این عشق­ها با وصل به معشوق پایان می­ یابد؛ چون عشق کشش است. کشش تا زمانی است که به وصل منجر شود. اگر حقیقتی در لفاف این مجاز نباشد، پس از وصل، آن کشش تمام می­شود؛ زیرا وصل، آخر و سرانجام کشش است و نقطه­ ی مشخص دارد، اما حقیقت انتها ندارد. وقتی کشش به سوی حقیقت و برای رسیدن به آن یافت شد تا ابد ادامه می­ یابد.»

«چطور می‏توان هر نوع عشق روحانی را هر چند معشوق ، انسانی عادی باشد همان عشق حقیقی به ذات باریتعالی و منبعث از آن دانست؟در آن نظریه ‏ای که ما نقل کردیم عرض کردیم که اولا اینها معتقدند که دو نوع عشق وجود دارد: عشقهای جسمانی و عشقهای روحانی، یعنی پاره‏ ای از عشقها عشقهای روحانی است نه هر عشقی. این اشتباه نشود. به عقیده اینها پاره ‏ای از عشقهای انسانها [ به یکدیگر] هم عشقهای روحانی است . حال ‏چگونه می‏توان آن را عشق حقیقی به ذات باریتعالی دانست ، آن بر اساس ‏این مطلب است که در واقع اینها می‏خواهند بگویند که در عشق روحانی ، معشوق حقیقی ، این‏ شخص نیست بلکه این شخص به منزله یک محرکی و به منزله یک مظهری هست که ولو خود عاشق خیال می‏کند که معشوق حقیقی‏ اش این است ولی در واقع‏ معشوق حقیقیِ او، این نیست. عرفا اساسا به عشق مجازی معتقد نیستند، آنها تمام عشقها را حقیقی می‏دانند و می‏گویند یک جمال بیشتر وجود ندارد که‏ جمال حق است و همه جمالهای دیگر پرتوی و آینه‏ای از آن جمال هستند. هر جمالی در هر حدی که جمال است آن اندازه‏ای [ جمال ] است که پرتوی از آن‏ را ارائه می‏دهد، و فطرت انسان، کمال و جمال را که جستجو می‏کند کمال‏ محدود و جمال محدود را نمی‏خواهد، کمال مطلق و جمال مطلق را می‏خواهد، یعنی خواسته­ی فطری انسان، آن است؛ ولی از باب اشتباه در مصداق سراغ این جمالهای محدود که اینها به همان اندازه که مظهر هستند معشوق واقع می‏شوند می‏رود و به همین دلیل بعد از رسیدن، از او سرخوردگی پیدا می‏کند و دنبال‏ محبوب دیگر می‏رود، در شعور ناخودآگاه خود حس می‏کند که این، آن چیزی‏ که او می‏خواهد نیست.

مسأله‏ای برای انسان مطرح است و آن این است که چرا انسان چیزهایی را که ندارد این­قدر طالب است؟ وقتی که آنها را واجد شد دیگر آن حرارتش و آن طلبش از بین می‏رود و به اصطلاح حالت دلزدگی برایش پیدا می‏شود. این‏ خودش یک مسأله‏ای است که چرا انسان چیزی را که ندارد اینقدر می‏خواهد و آرزو می‏کند، همان را که اینقدر می‏خواهد و آرزو می‏کند بعد که به آن می‏رسد تدریجا نسبت به آن حالت دلزدگی پیدا می‏کند، و به اصطلاح می‏گویند انسان‏ طالب تنوع و تفنن است، چرا طالب تنوع است؟ قاعده اقتضا می‏کند که چیزی را که مقتضای طبیعت است و می‏خواهد، چون‏ می‏خواهد، باید به آن آرام بگیرد. چرا بعد می‏خواهد از آن بگذرد و طالب‏ تنوع است، باز می‏خواهد به چیز دیگر برسد، این معشوق را رها کند معشوق‏ دیگر، آن معشوق را رها کند معشوق دیگر، تا آنجا که این مثل پیدا شده‏ است که " انسان همیشه طالب آن چیزی است که ندارد " و راست هم هست، انسان طالب چیزی است که ندارد، به معنی اینکه طالب چیزی است که‏ ندارد و بیزار از چیزی است که دارد . چرا این جور است ؟ بعضی خیال کرده‏اند که این لازمه ذات و فطرت انسان است . چرا لازمه ذات و فطرت‏ انسان این باشد؟ سرگردانی که نمی‏تواند لازمه ذات انسان باشد، بگوییم‏ لازمه ذات انسان این باشد که همیشه سرگردان باشد و دائما مطلوب عوض کند!

تحلیل صحیح این مطلب همین حرفی است که گفته‏اند انسان اگر به آن چیزی که مطلوب حقیقی و واقعی اوست برسد آرام می‏گیرد. انسان در واقع و در عمق ذات خودش سرگردان نیست. این سرگردانیها ناشی از این است که آن‏ حقیقت را به صورت مبهم می‏خواهد و برای [ رسیدن به ] او تلاش می‏کند ، به‏ یک چیزی می‏رسد خیال می‏کند این همان است، ولی یک مدتی که از نزدیک او را بو می‏کند طبیعت و فطرتش او را رد می‏کند، می‏رود سراغ چیز دیگر، و همین طور. این است که اگر به آن مطلوب حقیقی برسد به سعادت حقیقی که سعادت حقیقی‏اش قهرا آرامش به همان معنای فوق همه چیز است به آرامش ‏حقیقی می‏رسد.

این است که قرآن می‏فرماید: «الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله »، و بعد می‏فرماید: «الا بذکر الله تطمئن القلوب».یعنی تنها با یاد خدا دلها آرام می‏گیرد، یعنی رسیدن به هیچ مطلوبی به انسان آرامش حقیقی نمی‏دهد، یک آرامش موقت می‏دهد تا وقتی که خیال می‏کند به مطلوب حقیقی رسیده است، ولی یک مدتی که فطرتش او را از نزدیک بو کرد و او را شناخت و درست درک کرد یک نوع عدم سنخیت [میان خود و او] درک می‏کند و حالت بیزاری در او پیدا می‏شود. تنها حقیقتی که اگر به او برسد دیگر محال است نسبت به او بیزاری پیدا کند خداوند متعال است ، و این ، زمانی است که قلب انسان به "حقیقت" به "او"، به"توحید" رسیده باشد.

این است که عده‏ای می‏گویند بهشت باید بدترین جاهای عالم هستی باشد، زیرا بهشت یک وضع یکنواخت دارد و بعلاوه در بهشت همه چیز را انسان دارد و وقتی همه چیز داشته باشد مثل این است که هیچ چیز نداشته باشد. انسان وقتی نداشته باشد بعد تلاش کند و به دست بیاورد آن وقت برایش لذت دارد و الا اگر داشته باشد. مثل یک بچه اعیان می‏شود که از همان لحظه اولی که چشم به دنیا باز می‏کند موجبات خوشی برایش فراهم است، هیچ چیز برایش تازگی ندارد و چون هیچ چیز برایش تازگی ندارد لذت برایش مفهوم ندارد برای آن بچه فقیر که پای برهنه در کوچه حرکت کرده یک جفت کفش خیلی لذت دارد. ولی آنکه اصلا برایش پابرهنگی مفهوم نداشته و درد پا برهنگی را احساس نکرده است لذت کفش داشتن را هم هرگز احساس نمی‏کند. این است که روسو در کتاب امیل می‏گوید کسانی که بچه‏های خود را غرق در نعمتها بزرگ می‏کنند، آنها را به شکلی بزرگ می‏کنند که نسبت به لذت هیچ حساسیت ندارند یعنی از موجبات لذت واقعا لذت نمی‏برند ولی نسبت به دردها خیلی حساسیت دارند یعنی کوچکترین درد پدرشان را در می‏آورد. برعکس، بچه‏هایی که از اول در میان رنجها و سختیها بزرگ شده‏اند . نسبت به درد، حساسیت ندارند چون عادت کرده‏اند، یعنی تحمل سختیها برایشان آسان است بلکه سختی را اصلا حس نمی‏کنند و در مقابل، کوچکترین موجبات لذت، حداکثر لذت را برایشان ایجاد می‏کند.

اینها می‏گویند که پس بهشت هم علی­القاعده باید از همه جای عالم هستی خسته­کننده‏تر و بی لذت‏تر باشد ، زیرا همه موجبات لذت در آنجا فراهم است و بلکه آنجا می‏شود یک زندان و بدترین زندانها. قرآن در یک جا گویی دارد به این نکته جواب می‏دهد، می‏فرماید: «لایبغون عنها حولا» (در باب بهشت و نعمتهای بهشت است). یعنی اهل بهشت طالب تحول نیستند، یعنی بهشت برایشان خستگی آور نیست، چرا؟ زیرا اگر بهشت مثل یک باغی می‏بود در دنیا منتها یک باغ جاوید، یعنی همه چیزش دنیا می‏بود و انسان در انسانیت خودش همان کیفیت دنیایی خودش را می‏داشت قطعا چنین چیزی بود، یعنی اگر بهشت را در دنیا برای بشری که در دنیاست بسازند و به فرض محال جاودانگی هم به آن بدهند ، همین ایراد وارد است ، ولی مسأله این است که بهشت برای بهشتی به عنوان انعامی از نعمتهای الهی است، یعنی حتی بهشت جسمانی و لذات جسمانی هم برای او عنوان کرامت الهی را دارد، بدین معنی که یک موجود تا در حدی از عرفان و معرفت نباشد بهشت برای او نمی‏تواند معنی پیدا کند. برای یک نفر بهشتی، آن اساس لذتها این است که الان مهمان خالق خودش هست، بر سر سفره خالق خودش نشسته است، یعنی با آن حقیقت پیوند خورده است که وقتی به آن حقیقت پیوند خورد دیگر مسأله خستگی و تنوع و تحول و از سر کوی او رفتن به جای دیگر معنی ندارد. به عبارت دیگر هر چیزی غیر از خدا و یا آنچه که عنوان کرامت الهی و لطف الهی و عنایت الهی و سفره الهی داشته باشد، آنچه که غیر از خداست، برای انسان نمی‏تواند مطلوب جاودانه باشد و تنها خداست که برای انسان مطلوب جاودانه است. امکان اینکه در بهشت ، انسان حالت دلزدگی ، سیری و تنوع خواهی و اینکه " از اینجا بروم جای دیگر " پیدا کند وجود ندارد، در آنجا جای دیگر معنی ندارد ، "جای دیگر" در این امور محدود فرض می‏شود ، و اصلا بگویید " جای دیگر " برایش تصور ندارد.»

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۲۳
بی تو بی نامم ولی هم نام مرتضی ام

شروط مذاکره ایران با دولت امریکا

چهارشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۲، ۱۰:۲۶ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

دلیل مذاکره نکردن و شروط مذاکره ایران با دولت امریکا

علت عدم پذیرش مذاکره

الف - گذشته ناسالم آمریکا

آنچه که در مذاکره و ایجاد روابط مهم است اعتماد دو طرف است، این اعتماد را می توان از راه های مختلف به دست آورد یکی از این راه ها ضمانت اجرایی است، مثلا جبران و اصلاح خسارت های مالی، تهدید های نظامی، توازن قوا و...، ایالات متحده نشان داده است که هیچکدام از موارد فوق را به عنوان پشتوانه اعتماد آفرینی قبول نمی کند، چرا که اهرم های سیاسی بین المللی به گونه ای تنظیم شده که ایالات متحده می تواند آن را به سمت خود تغییر دهد از همین رو ابتدای مذاکره با آمریکا انتهایی جز رویارویی جدی و یا پایین آمدن از مواضع نخواهد داشت.

ب - مشکل ریشه­ای و گفتمانی با آمریکا

منافع حیاتی کشورها منافعی است که حیات و بقای یک نظام سیاسی کشور به آن مرتبط باشد به عنوان مثال حفظ استقلال کشور، دفاع از کیان اسلام از اهداف حیاتی نظام جمهوری اسلامی است به این معنا که اگر جمهوری اسلامی ایران بخواهد بر سر این منافع حیاتی مذاکره نماید و آنان را به خطر اندازد چرایی وجود نظام اسلامی در ایران زیر سوال می رود و این یعنی پایان دادن به حیات جمهوری اسلامی.این اختلاف گفتمانی و مبنایی ریشه در تقابل روحیه اسلام گرایی مردم ایران و خوی استکباری آمریکا دارد.

ج - مذاکره عامل تشدید فشارهای آمریکا

شما وقتى با کسى قهرید، وقتى با کسى حرف نمی زنید، رودربایستى باهم ندارید. در مقابلِ هم، هیچ حالت توقّعى وجود ندارد. اما وقتى با کسى مذاکره‏ شروع شد؛ پشت میز نشستید؛ یک قهوه باهم خوردید؛ یک گپ دوستانه هم در کنارش باهم زدید؛ در فلان محفل بین ‏المللى نشستید و با همدیگر یک ‏خرده درد دل کردید؛ بعد رودربایستى به وجود مى‏ آید. آن‏وقت، اوّلِ شروعِ تحمیلات است. مذاکره و شروع روابط دیپلماتیک قطعا محدودیت هایی را به همراه خود خواهد آورد، تن دادن به این محدودیت ها در شرایطی درست خواهد بود که طرف مقابل روحیه استکباری نداشته باشد و دنبال سلب استقلال و از بین بردن منافع حیاتی طرف دیگر مذاکره نباشد. در غیر این صورت محدودیت هایی که نتیجه طبیعی هر مذاکره ای است مانع از دفاع تمام قد از خود می شود. تجربه تلخ مذاکره تشکیلات خودگران فلسطین با اسرائیل به خوبی این خطر را گوشزد می کند.

نتیجه های مذاکرات یاسر عرفات و اسرائیل در این 3 مورد خلاصه می شود:

  • قبول رژیم اشغالگر قدس
  • لگدمال کردن حکومت تازه فلسطین
  • اجبار روسای تشکیلات خودگران برای تعقیب مبارزان فلسطینی و درنتیجه کاشت تخم کینه در میان فلسطینی ها

بدبختی هاى انقلاب‏ هاى دنیا و تسلّط و نفوذ آمریکا از سازش با استکبار نشأت می گیرد.

نفی سبیل قاعده ای فقهی در حفظ عزت مسلمین

این اصل به معنای طرد و نفی سلطة کفر بر امور جامعة اسلامی در حوزه های سیاسی، فرهنگی، علمی، اقتصادی و نظامی است. این اصل از آیات و روایات مختلفی در باب روابط با کافران و مومنان استنباط می شود، قرآن کریم می فرماید: «لن یجعل‌الله للکافرین علی ‌المومنین سبیلاً» (آیة 141 سورة نساء) خداوند هرگز برای کافران به زیان مسلمانان راهی نگشوده‌است. «لن» در این آیه به نوعی مفهوم قید هرگز را می‌رساند و بدین صورت قاعدة نفی سبیل کافرین بر مؤمنین را به صورت امر آمره‌ای در آورده‌است که شرط صحت شرعی تمام قراردادها و پیمان‌ها و مصالحه‌هاست.

 قوله تعالی: «الذین یتخذون الکافرین اولیاء من دون المومنین ایبتغون عندهم العزه فان العزه لله جمیعاً» (آیه 139 سورة نساء) کسانی که به‌ جای مؤمنان کافران را به دوستی برمی‌گزینند آیا عزت و توانایی را نزد آنان می‌جویند درحالیکه عزت به‌تمامی ازآن خداست. در اینجا رابطة قاعدة نفی سبیل و عزت دیده می‌شود چرا که عزت از جمله اصولی است که مسلمین و جوامع و دولت‌های اسلامی حق معامله بر سر آن را ندارند چون عزت مختص خداوند است و از جانب او به رسول و مؤمنین تعلق گرفته است. این معنا را در آیة 8 سوره منافقون نیز می‌توان دید که می‌فرماید: «ولله العزه و لرسوله و للمؤمنین» و همچنین قوله تعالی: «یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الکافرین اولیاء من ‌دون المؤمنین أتریدون أن تجعلوا لله علیکم سلطاناً مبیناً» (آیة 144 سورة نساء) ای کسانی که ایمان آورده‌اید به‌جای مؤمنان کافران را به دوستی مگیرید. آیا کاری می‌کنید که برای خدا به زیان خود حجتی آشکار پدید آرید؟ در این آیه نیز خداوند مؤمنین را از دوستی و پذیرش ولایت کافران بر حذر می‌دارد و چنین عملی را به منزلة پیوستن به کافرین و بریدن از مومنین و نوعی نفاق می‌داند چرا که در آیه بعد می‌فرماید« ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار».

شروط جمهوری اسلامی برای مذاکره و برقراری رابطه

الف - تغییر رفتار آمریکا

همانگونه که در قسمت قبل بیان شد، ایالات متحده از خود سابقه و گذشته نامناسبی در ذهن مردم ایران به جای گذاشته است. برای شروع مذاکرات و پذیرش مذاکره توسط جمهوری اسلامی، ایالات متحده باید گذشته خود را جبران نماید تا حداقل شرط مذاکره که همان ایجاد اقلی از اعتماد هست به وجود آید. تا زمانی که آمریکا به دنبال همان سیاست استیلای خود است، مذاکره ای رخ نخواهد داد.

ب - مذاکره بر غیر ارزش های دینی و انقلابی

صرف این‌که شما بروید با آمریکا بنشینید حرف بزنید و مذاکره کنید، مشکلات حل مى‌شود؟ این‌طورى که نیست. مذاکره در عرف سیاسى، یعنى معامله. مذاکره با امریکا، یعنى معامله با امریکا. معامله، یعنى داد و ستد؛ یعنى چیزى بگیر، چیزى بده. تو از انقلاب اسلامى، به آمریکا چه مى‌خواهى بدهى، تا چیزى از او بگیرى؟ آن چیزى که شما مى‌خواهید به آمریکا بدهید، تا در مقابل از او چیزى بگیرید، چیست؟ ما چه مى‌توانیم به آمریکا بدهیم؟ او از ما چه مى‌خواهد؟ آیا مى‌دانید که او چه مى‌خواهد؟ و ما نقموا منهم الّا ان یؤمنوا باللَّه العزیز الحمید. واللَّه که آمریکااز هیچ‌چیز ملت ایران، به قدر مسلمان بودن و پایبند بودن به اسلام ناب محمّدى، ناراحت نیست. او مى‌خواهد شما از این پایبندیتان دست بردارید. او مى‌خواهد شما این گردنِ برافراشته و سرافراز را نداشته باشید؛ حاضرید؟

ج - تفهیم آمریکا

این شرط به خلاف دو مورد قبل در مورد مسئولین ایرانی است. در مذاکرات جدای از مواضع قاطع و محکم و دفاع از حقوق مسلمین باید مساله تفهیم آمریکایی ها را هم جدی گرفت؛ آمریکا نسبت به ملت های مسلمان بسیار ظلم کرده است، آمریکا سعی و تلاش می نماید که مسلمین را نسبت به دین خود سست نموده و از پایبندی مسلمانان به آن کم نماید، حقوقی که آمریکا از ملت ایران در دست دارد باید برگرداند، اینها مواردی است که باید آمریکا آنان را درک نماید.

نتیجه گیری

مهم‌تر از همه‌ی این موارد این است که حضرت امام (رحمت الله علیه) در پیام پذیرش قطعنامه‌ی 598 سازمان ملل متحد، در تبیین اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی، تصریح کردند: «نکته مهمی که همه باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم این است که دشمنان ما و جهان‌خواران تا کی و تا کجا ما را تحمل می‌کنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند. به یقین آنان مرزی جز عدول از همه‌ی هویت‌ها و ارزش‌های معنوی و الهی نمی‌شناسند. به گفته‌ی قرآن کریم، هرگز دست از مقاتله و ستیز با شما برنمی‌دارند، مگر اینکه شما را از دینتان برگردانند...

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۲ ، ۲۲:۲۶
بی تو بی نامم ولی هم نام مرتضی ام