عشق

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «راز لقای الهی» ثبت شده است

چگونگی رشد و راز دنیا و عامل عشق:

جمعه, ۱۶ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۳۲ ق.ظ

عملی که تو را مغرور کند نمی خرند و به گناهی که تو را بشکند مزد می دهند.

این جمله ی سنگین رو بذار بسطش بدم ان شاالله که واقعا باعث بسطش بشه باعث خرابی این جمله نشه...

هدف از اعمال تاثر پذیرفتن قلب است. عمل خوبی که لطافت و رقت و انکسار و خضوع الهی را بیاورد و ادامه دهد پذیرفته است و ترس از تحول این نعمتِ قبولیِ عمل، خوفی است که دلشکستگی و استغاثه را میاورد. و به این مزد میدهند و می خرند و هدایت و رشد می دهند.

عمل بدی که موجب ترس از سوء عاقبت شود، از ناتوانی خود در کنترل کردن نفس دلش بشکند که به خاطر این ناتوانی در مقابل مولا عصیان و تمرد کرده و شکایت خود را پیش مولا و رب خود ببرد. این عمل بد پستی مرا به من نشان داده و آگاهی از این پستی دل آدمی را می شکند. این هم مزد دارد و هدایتش می کنند و رشدش می دهند و به مقصد می رساند. یا مبدل السیئات بالحسنات...

این دل شکستگی ها و  شکستن ها راز عشق است.

شهید مطهری می گوید هنوز راز عشق برای کسی کشف نشده که واقعا از لحاظ روانشناسی چه عاملی سبب آن می شود ولی من در حد یک نظر احتمال میدم عشق و ایمان در این مسیر ایجاد میشه ...

اِنَّ اللهَ فِی قُلُوبِ المُنکَسّرَه...

«اَنَا عِندَ المُنکَسِرَةِ قُلُوبُهُم؛» بحا رالانوار، ج 49، ص 127
پی نوشت:
همین الان یک بحث کاملتری در این مورد از آیت الله جوادی آملی هم دیدم که خلاصشو میذارم شاید بشود تاییدی بر حرف من از منظر یک عالم دین: لینکش:
http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/2689/6772/80981/%D9%86%D8%B2%D8%AF%DB%8C%DA%A9-%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%B1%D8%A7%D9%87

متن: 
پس مطلب اول آن است که انسان باور کند مسافر است و مهاجر. اگر باور کرد مسافر است و هدفمند است و هدف هم جز لقای خدا چیزی نخواهد بود، قهراً به این فکر است که نزدیک ترین راه به مقصد چیست؟

اصل دوم آن است که بین نزدیکی و آسانی فرق است. ممکن است چیزی نزدیک باشد؛ ولی آسان نباشد؛ چون هدف بسیار بلند است و نتیجه بسیار گرانبهاست، اگر راه نزدیکی پیدا شد، دشوار هم هست. اصل سوّم آن است که خدای سبحان که راهنماست، صراط مستقیم را به ما ارائه کرده است؛ فرمود: راههای فراوانی برای دیدار من هست. Gاَلَّذینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَاF؛[2] «کسانی که در راه ما کوشش و مجاهدت کردند، به راههای خودمان هدایت می کنیم.»

راههای خدا زیاد است، قهراً و قطعاً نزدیک ترین راه را هم به ما نشان داده است. وقتی ما باور کردیم نزدیک ترین راه در قرآن هست، آنگاه پژوهش ما بیش تر می شود که ببینیم آن راهی که از همه راهها نزدیک تر است، چیست؟

اصل بعدی آن است که قرآن کریم از چند منظر، آن را به ما می فهماند. یکی با گزارش اوصاف مقرّبان است. خداوند می فرماید: گذشته از اینکه یک عدّه کج راهه می روند و جز اصحابُ المَشئَمه اند، آنها که در راهند و اصحاب میمنه اند، مقرّبان هم در بین آنها هستند. سابِقونَ مُقَرَّبون[3] دارند، اَبرار هم دارند. بنابراین اوصافی را برای سابقِ مقرّب ذکر می کند که انسان می فهمد راه تقرّب به خدا چیست. مقرّبان کسانی اند که نزدیک ترین راه را طی کرده اند و نزدیک شدند. فاصله زیاد نیست با لقای رحمت الهی و وجه الهی. پس گاهی خدای سبحان آن نزدیک ترین راه را با تشریح اوصاف مقربان بیان می کند. وقتی خدای سبحان یک عدّه را به عنوان بندگان مقرب معرفی می کند؛ یعنی اینها به من نزدیک اند. اوصاف اینها، عقائد اینها، اخلاق اینها، سیره اینها، سنت اینها معلوم می شود عامل تقرب است.

مطلب بعدی آن است که خدای سبحان، گذشته از اینکه اوصاف مقرّبان را ذکر می کند، اَقرَبُ الطُّرُق را، یا نزدیک ترین راه را به صورت عصاره و خلاصه به ما ذکر می کند. می فهماند که چه راهی به خدا نزدیک است. از اینجا، همین راه نزدیک به دو شعبه تقسیم می شود؛ یک راه بالا و یک راه پائین.

اگر خدای سبحان جهتی می داشت، در عرش بود و در فرش نبود، در افلاک بود و در خاک نبود، انسان فکر می کرد که نزدیک ترین راه همان بالا رفتن است! خیلی باید علم داشته باشند، خیلی کمال داشته باشند، خیلی ولایت داشته باشند، خیلی اخلاص داشته باشند تا بالا بروند و به خدا نزدیک بشوند. اگر تنها راه نزدیکی به خدا همان راه بالا بود، باید آن راه بالا را شناسائی کرد و پیمود؛ ولی دو شعبه دارد. تنها راه قُرب اِلَی الله و مشاهده خدا این نیست که انسان عالم ترین، عاقل ترین، کامل ترین، عابد ترین انسانها باشد. اگر آن راه را طی کرد، خُب خیلی از کمالات نصیبش می شود؛ آن البته اَقرَبُ الطُرُق است؛ ولی یک راه پائین هم دارد. اگر خدای سبحان در اوج آسمانها ما ظهور و حضور دارد، در قعر دریاها هم حضور و ظهور دارد. اینطور نیست که یک جائی باشد که از خدای سبحان معاذ الله خالی باشد و خداوند آنجا حضور نداشته باشد. Gهُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إلهُ وَ فِی الأرضِ إلهF؛[4] «او کسی است که هم در آسمان معبود است و هم در زمین.»

پس دو راه دارد؛ یک راه بالا، یک راه پائین. یک راه برجسته، یک راه فروتنی. آن راه برجسته نصیب هر کسی نمی شود. انبیاء هستند، اولیاء هستند، معصومان هستند، مرسلین هستند؛ اینها آن راه برجسته را طی می کنند؛ امّا راه پائین راه تواضع است و دل شکستگی و فروتنی و ... .

یا انسان پیش خدا می رود، یا خدا به نزد او تنزّل می کند. اگر انسان نظیر انبیاء و اولیاء و انسانهای معصوم بود، به مقامGثُمَّ دَنیٍ فَتَدَلَّی فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ اَدْنَیF[5]؛ «سپس نزدیک تر و نزدیک تر شد، تا آنکه فاصله او [با پیامبر] به اندازه فاصله دو کمان یا کم تر بود.» می رسد، بالا می رود. Gاِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ، فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍF؛[6] «یقیناً پرهیزکاران در باغها و نهرهای بهشتی، در جایگاه صدق، نزد خداوند مالک مقتدر جای دارند.» اینها خیلی بالا می روند. یا، یک انسان خاضعی است، فروتن است، متواضع است، دل شکسته است؛ «اَنَا عِندَ المُنکَسِرَةِ قُلُوبُهُم؛[7] من در نزد قلب شکسته هستم.» اگر کسی دل شکسته شد، و از همه جا ناامید شد، او می تواند یک پناهگاهی را شناسائی کند و خود را در آن پناهگاه جا بدهد که «کَلِمَةُ لا إله إلا الله حصنی؛[8] کلمه لا اله الاّ الله، دژ نفوذ ناپذیر من است.» اگر کسی دل شکسته داشت، بداند می تواند میزبانی خدا را به عهده بگیرد که این کار نصیب عدّه زیادی می شود. اگر کسی مهمان خدا شد، آن راه بالا را طی کرده است. اگر میزبان خدا شد، راه پائین را طی کرده است.

نزدیک ترین راه برای لقای خدا همان «قلب شکسته» است. لذا گفتند: احساس کنید که نیازمندید. Gیا ایهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِF؛[9] «ای مردم، شما به خداوند نیازمندید.» این دل شکسته یک وقتی طبق علل و عوامل قهری است، مثل کسی که در حال غرق شدن است، یا بیمار صعب العلاجی دارد، یا بیماری صُعبُ العَلاج دارد؛ یک وقت این است. یک وقت هست نه، با درس و بحث هم حل می شود.

فقیر، معنایش این نیست که کسی مال ندارد. آنکه مال ندارد، او را فقیر نمی گویند، او را می گویند: «فاقد»؛ یعنی مال را فاقد است. «فقیر» لغتاً به معنای ندار نیست. فقیر به کسی می گویند که ستون فقراتش شکسته است و قدرت قیام ندارد. چون کسی که اقتصادش ضعیف است، مالی در دست او نیست، قدرت مقاومت ندارد، به این مناسبت به انسان ندار گفتند فقیر. وگرنه فقیر یعنی کسی که ستون فقراتش و مهره اش شکسته است. قرآن کریم می فرماید: شما قدرت قیام ندارید. روی چه می خواهید بایستید؟! روی کدام پا می خواهید بایستید؟! شما این ستون فقرات تان، این مهره کمرتان شکسته است. یک انسان قطع نخاعی، دل شکسته دارد. کسی که چرخ شما را، این ویلچر شما را حرکت می دهد، دیگری است. اگر این معنا برای ما روشن شد، بعد باور کردیم، آن وقت می شویم میزبان رحمت حق.

نباید گفت: نزدیک ترین راه عصمت است، نزدیک ترین راه امامت است، نزدیک ترین راه ولایت است که ما دسترسی نداریم! آن نزدیک ترین راه است به سمت بالا که ما دسترسی نداریم؛ امّا یک نزدیک ترین راه دیگری هم هست. اگر ما نتوانستیم مهمان خدا بشویم، می توانیم میزبان او باشیم. فرمود: أنَا عِندَ المُنکَسِرَةِ قُلُوبُهُم.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۵ ، ۱۱:۳۲
بی تو بی نامم ولی هم نام مرتضی ام