عشق

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «استعداد های مادی و معنوی» ثبت شده است

دلنوشته 3

جمعه, ۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۰ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

قتل الانسان ما اکفره...

بمیرد انسان چقدر ناسپاس است...

گفتم از گوشه ای از بحث شروع کنم بعد به سراغ اصل موضوع برم...

پس خدایا ابتدا به خاطر همه ی غل و زنجیرهایی که تا چند مدت پیش بر من مسلط بود و به صورت نرمی برداشته شد بینهایت و تا ابد سپاسگزارم و ان شالله توفیق سپاسگزاری همیشگی این نعمت را به صورت اتم و اکمل به من ارزانی بداری...

اما دوما اینکه من شکایت داشتم در ابتدا ولی انصاف در این بود که اول سپاسگذاری کنم بعد شکایت چراکه نعمت و خیر از تو ناشی شده بوده ولی بدبختی و شقاوت و شر از من نشات گرفته ولی میخوام شکایتشو نزد تو بیارم بالاخره مِلک توام مُلک توام قائم به توام... خدایا آیا راه عبودیت تو اینه که به رشدنیافتگی هامون قانع و راضی باشیم؟ خدایا آیا این که میگن انسان باید به کمال مطلق برسه با اینکه میگن هرکسی استعدادهای خاص خودشو داره تناقض نداره؟ آیا استعدادهای معنوی و اخروی هرکس میتونه برابر بشه فقط استعدادهای مادی و دنیوی هرکس فرق میکنه! ؟

پس هرکس با استعدادهای مادی محدود خود میتونه استعدادهای معنوی و روحی خودش رو شکوفا کنه؟! نه بابا الکی فلسفه نچین مگه میشه مثلا یکی قدرت درک بسیاری از معارف رو نداشته باشه بعد باز روحش به همون اندازه ی یک علامه ی عارف پیشرفت معنوی کنه؟! خب آره میتونه دیگه اینهمه میگن فلانی در بهشت هم نشین و هم درجه ی پیامبر و اولیا هستند همینه دیگه... باشه خدا از لحاظ اخروی نسبتا قانع شدم ولی کسی که با استعدادهای بیشترش توی دنیا تونسته خدمت بیشتری به بشریت برای پیشرفت معنوی کنه با اون کسی که به دلیل رشد نیافتگی استعدادهای مادیش نتونسته کار زیادی بکنه اجر و مزدشون یکیه؟

چه بسا شاید اونی که از لحاظ معنوی رشد واقعی پیدا کرده باشه خب از لحاظ مادی هم میتونه خودشا رشد بده یا مثلا اگه از تو بخواد تو بهش رشد میدی... مثلا حضرت موسی وقتی به پیامبری مبعوث شد گفت پس خدایا به من شرح صدر بده، کار مرا آسون کن، گره های زبان مرا باز کن تا سخنم را بفهمند و یاوری از خاندان من برای من قرار بده برادرم هارون را، و پشت مرا به اون گرم و محکم کن و در کار من شریکش کن تا تو را بسیار ستایش و بسیار یاد کنیم که تو بر حال ما آگاه بوده ای! و اجابت شد دعاش . خب میتونست بگه خدایا من امکانات کافی ندارم شرح صدر لازمو ندارم کارم دشواره، نمیتونم، زبون گفتنشو ندارم یاور و یاوری که پشتم به اون گرم و محکم باشه ندارم پس تکلیفی هم بر گردن من نیست و من اینجور تکلیفی ندارم که برم با فرعون دربیفتم من باید برم مثلا برای شهر خودمون مقاله بنویسم!!!!! 

خدایا خیلی مساله پیچیده هست ولی مهم هم اینه که من فقر خودمو به تو اظهار کردم رشدنیافتگی ام را به من نشون دادی و مرا آگاه کردی از نقایص و عیوبم و مرا شکستی چه شکستنی! پس خودت هم دوباره بساز...شاید اونی که از لحاظ معنوی رشد کرده ولی رشد دیگه ای نکرده به وظیفش آگاه نیس و نقص خودش رو هم نفهمیده و دعایی هم برای رفع نقص و اظهار فقری نکرده و اگر کرده مصلحت تو بر این بوده که اجابت نشه...

به هر حال من نظریه ی انسان کامل در همه ی زمینه ها را بیشتر میپسندم تا انسان رشد یافته صرفا در زمینه ی معنوی و اخروی که شاید اسمشو بذارن عبودیت و رضایت از قضای الهی ولی آخه اینجور با میزان بودن حضرت علی تناقض داره! حضرت علی قوی ترین آدم زمان خودش بود که این قوت از لحاظ بدنی هم فقط از ناحیه ی بدن صادر نمیشد از قوت روحشون بوده پس هرکس قوی باشه از لحاظ روحی باید نتیجش این باشه که از لحاظ بدنی هم قوی هست. حضرت علی در نهایت فصاحت و بلاغت بود و این فصاحت و بلاغت اگرچه ریشه ی مادی هم داشته باشه ولی به نظرم رشد معنوی خیلی در رشد این استعداد تاثیر داشته و همینطور همه ی استعداهای عقلی و روحی و .... غیره. پس چرا ما به کم راضی شدیم و حرص من از اینه که اسم این کارمون رو میذاریم رضایت به قضای الهی و میگیم هرکسی یکسری استعدادهای مخصوص به خودش داره و از این حرفا... "نه بابا تو با خدا بساز خدا کارو درست میکنه خدا هادی است خدا کافی است"(نقل از آیت الله بهجت)

پس ای خدایی که غل و زنجیرهای بسیار بزرگی رو از من برداشتی من نمیدونم قضیه چی هست و چی نیست فقط از تو میخوام این غل و زنجیرهای کوچکتر و برای من بزرگ، هم از من برداری من میخوام برای تو کار کنم برای تو باشم به اشد طریق، پس تو هم به اشد طریق پشت من باش. من وظیفه ی ذاتی ام بوده که در خدمت تو باشم ولی اینکه تو پشت من باشی جدای از اینکه وظیفه ی تشریعی ای هست که خودت بر خودت فرض و واجب کردی که پشت یاورانت باشی از ذاتت هم جز این انتظاری نمیرفت که تو از ما به ما عاشق تری! از اشتیاق ما به تو،تو بیشتر مشتاق مایی با اینکه تو نیازی نداری نمیداونم پس چرا؟! چرا واقعا؟ جز اینکه چون تو لطیف مطلقی؟ رحمت مطلق، جود مطلق، کرم مطلق، فضل مطلق، حبیب و محبوب مطلق، جمیل مطلق و یحب الجمال پس با فکر ما سنجیده نمیشی... شرمنده از اینکه نشناختیم تو را با دل و ندیدم تو را و اگر دیدیم چشم پوشیدیم، دیگری برای ما بزرگتر جلوه کرد. توهمات ما واقعی تر بود برای ما از بزرگی تو... معذرت میخوام واقعا تا خودت دست ما را نگیری همین روند پیش خواهد رفت پس یاعلی...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۰
بی تو بی نامم ولی هم نام مرتضی ام