عشق

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «استعداد» ثبت شده است

دل نوشته 4

پنجشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۰۳ ق.ظ
بسم الله 
همچنان ذهنم درگیر این مساله ی استعدادهای آدمیه... فعلا خلاصه بنویسم تا زمان مناسبتری مفصل تر بنویسم...
نتیجه تا حالام اینکه الان همین استعدادهایی که داریم مگه در راه خدا استفاده میشه؟ آیا همین مقدار هم برا ما زیاد نبوده؟ برای چی همه ی استعدادها به کمال در ما شکوفا شده باشد وقتی با همین مقدار هم داریم در جهت معصیت حرکت میکنیم؟ آیا همینجوری بهتر نیس که هرکی از همین مقدار استعداد در راه خدا فقط استفاده کرد براش توسعه در استعداد رخ بده ؟ فقط یک مساله و پرسش بزرگ میمونه که آیا وقتی به نقص در استعداد پی بردیم و خواستیم اونها را در راه خدا استفاده کنیم و رشد بدیم مهمترین راهش چیه؟ مهمترین راهش اینه که برای رشدش برنامه بریزیم یا اینکه برای رشدش شب تا صبح در خونه ی خدا زار بزنیم؟ یا سعی کنیم همین استعدادها را کاملا مخلصانه در راه خدا به کار گیریم تا طبق سنتها و قواعد الهی به نحو مطلوبی این تکامل و رشد اتفاق بیفته؟ یا هر سه باهم انجام بشه؟ قرار شد مهمترینش را انتخاب کنیم...کدومشه به نظرت؟ یا دیگه چی میتونه باشه؟ آیا اگه از نظر عرف در استعدادی خوب بودیم خودمون باید باور کنیم که خوبیم؟ جایگاه اعتماد به نفس و افتقار و توکل به الله و رابطشون چیه؟ در هنگام انجام عمل باید توجهم به نقص و عجز و رشدنیافتگی استعداد باید باشه که موجب کمبود اعتماد به نفس و خرابی کار بشه یا شایدم موجب دستگیری خدا بشه و یا باید بگم نه من خیلی خوبم و اعتماد به نفس و انجام دادن به ظاهر خوب کار بشه یا بگم با توکل به ذات لایزالی خدا و با تکیه بر او منم خدایی خوبم در این استعداد و به واسطه ی اظهار فقر قبلی فعلا اعتماد به نفس داشته باشم؟
پ ن : شاید جای این نوشته ها توی دفترچه یادداشت شخصیم بود چون کمی رمزنگاری شده نوشته شده ولی خب نوشتیم دیگه...

ادامه:
اما برای اینکه بفهمیم عوامل رشد استعدادهامون چیه باید ابتدا موانعشون رابشناسیم. همینطور که گفتم ما در راه خدا که مصرف نکردیم هیچ در راه ضرر رسوندن به خودمون استعداهامون رو مصرف کردیم و آتیش هایی رو روشن کردیم و گرفتاریها و غل و زنجیرهای فراوانی در راه داریم اینها رو باید غفران حق شامل حالمون بشه پس باید به ائمه توسل و استشفاع کنیم و باید در راه برطرف کردن موانع و توبه ی حقیقی تلاش کنیم برنامه ریزی کنیم...
تا اندازه ای جواب سوالات بالا مشخص شد.
تا بعد...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۰۳
بی تو بی نامم ولی هم نام مرتضی ام

انسان و زندگی1

جمعه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۵۸ ب.ظ


اولی: سلام رفیق! اعصابم خرده! بسی ناراحتم!

دومی: سلام برادر! چرا آخه؟ چه جور ناراحتی ایه که طبع شعرتم راه انداخته؟!

اولی: امروز داشتم از باغمون آلوچه میچیدم ، خیلی ناراحت شدم و به فکر فرو رفتم که چرا همه آلوچه هامون کرموئه؟! درسته که ما بهش نرسیدیم و ازش مراقبت نکردیم، ولی این آفت هایی که هست قبلا خیلی کمتر بوده و یا همین خشکسالی و سرمازدگی هرسال داره بدتر میشه؛ لحظه ای گرفتاریها و بدبختی های خودم یادم اومد و گفتم شاید این میوه نمایشی از وضع آدمای دور و برشه بلکه وضعش از اونها خیلی بهتره و یاد حرف آیت الله علی صفایی مرحوم افتادم!

دومی: آیت الله صفایی رو نمیشناسم؟ میشه معرفی کنید؟

اولی: نابغه ای در علوم تربیتی اسلامی که اثرات و کتابهای مفید زیادی در زمینه های مختلفی در عمر محدودشون به یادگار گذاشتن.

- خب چی می گفتن؟

- میگفتن ما در این چندین ساله که زندگی کردیم حتی شکوفه ای هم ندادیم چه برسه به ثمره و میوه که حالا کرم خورده باشه یا نباشه! ما از درخت هم کمتر بودیم تو زندگیمون. ما واقعا اینقدری که برای خرابی این میوه ها غصه می خوریم از خرابی و هدر رفتن آدما غصه نمیخوریم. این همه استعدادهایی که آدما دارن با گناهان و عوامل درونی و آفتها و عوامل بیرونی در حال هدر رفتن و حتی سرکوب شدنه. اون مقداری از این قابلیتهای بی نهایت انسان که رشد کرده در حال هرز رفتنه یعنی در جای خودش استفاده نمیشه و چه بسیاری از استعدادها که اصلا شناخته نمیشه و رشد نمی کنه.

- عجب عبرت و پند خوبی از قضایای اطرافت میگیری! معروفه میگن هر اتفاقی اطرافت میفته برات پیام و حرفی داره، یعنی همین واقعا.

- اتفاقا روایت هم داریم که: هیچ چیز نیست که چشمان تو آن را ببیند مگر آن که در آن موعظه ای است.

- عجب! حالا منظورت چیه که استعدادهای ما رشد نمیکنه و یا هدر میره؟ مثلا چه استعدادهایی؟

- هر نوع استعدادی که فکرشو بکنی و حتی استعدادهایی که خود انسان زیاد ازشون خبر نداره و باید با مطالعه و تحقیق و همچنین موشکافی نفسش پیداشون کنه. مثلا ابتدایی ترین استعداد و قابلیت انسان که نعمت حیات هست ببین چطوری در گوشه گوشه بلاد مسلمین با این جنگها به راحتی ازشون گرفته میشه. بیا بالاتر تا استعدادهایی که ما برای هم زیاد تعریف می کنیم از استعداد هوشی، حافظه، بدنی، علمی، عرفانی و حتی بیا بالاتر و اصل قضیه که کمتر به عنوان استعدادِ قابل رشد بهش توجه می کنیم: استعدادهای فطری انسان و قوه های غضب و شهوت و وهم و عقل و قلب و....

- راس میگی ما وقتی میگیم استعداد، حداکثر ذهنمون میره سراغ استعداد تحصیلی یا ورزشی و از اینجور چیزا. به استعدادها و ظرفیتهای اصلی و خاص انسان توجهی نمی کنیم. شاید به خاطر اینه که زیاد ازش اطلاعی نداریم و راه رشدشون هم برامون مشخص نیست.

- چه نکته ی جالبی گفتی! تا حالا بهش دقت نکرده بودم که برای رشد استعداد تحصیلی و ورزشی، راه و روش و ساختار مشخصی وجود داره ولی برای بقیه استعدادها ساختار فراگیر و یا حداقل راه مشخصی برای عموم وجود نداره. بیا با هم سعی کنیم اولا حد کمال استعدادهای اصلیمون رو پیدا کنیم تا بدونیم چقدر ضرر میکنیم اگه رشد نکنیم و بعد راه رشدی برای استعدادهامون پیدا کنیم و موانع درونی و بیرونیشو بشناسیم. البته نه اینکه از خودمون درآریم. خدا را شکر خدا لطفی کرده و راهها رو به ما نشون داده هم متنش هست هم الگوهای عملی کامل و تقریبا کامل در گذشته و حال. در وهله اول فقط کافیه ما به ضرورت و نیاز به رشد متعادل استعدادهامون پی ببریم و فایده شو بفهمیم و زیبایی و لذت به ثمر نشستن اونها و ضرر و خسرانی که از رشد نکردنشون میبینیم رو درک کنیم.

- به نظرت میشه قبل از اینکه وجودمون ثمره و میوه ای بده زیبایی و لذتشو درک کنیم تا ترغیب بشیم برای ثمره دادن؟

- به طور کامل که نه! ولی آیا کسی که خودش زیبا نیس نمیتونه از دیدن زیبایی لذت ببره؟ میشه با نگاه کردن به زیبایی ها و خوبی های آدمهای خوبی که بودن و یا هستن این شوق و عزم برای رشد کردن رو پیدا کرد. مولوی چطوری مولوی شد؟ با دیدن شمس. گاهی دیدن یک مومن متعادل نسبتا کامل انسان را آتیش میزنه و به جوشش وا میداره و عزم و اراده ای برای حرکت به سمت زیبا شدن به وجود میاره که نگو.

- آره مولانا شعری هم داره توی دیوان شمس؛ بعضی ابیاتش حاکی از همینه:

ای آفتاب حُسن برون آ دمی ز ابر........کان چهره مشعشع تابانم آرزوست

یعقوب وار وااسفاها همی زنم.........دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت.........شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر........کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گوشم شنید قصه ایمان و مست شد..........کو قِسم چشم؟ صورت ایمانم آرزوست

بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق..........من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست

- احسنت! قشنگ بود. خلاصه ما به هر طریقی میتونیم باید این شیرینی و لذت به کمال رسیدن رو درک کنیم تا شوق به اون پیدا کنیم مثلا با خوندن احوالات، ویژگی ها و زندگی نامه های بزرگان و عارفان و کاملین طول تاریخ از امامان معصوم گرفته تا اصحاب و یارانشون تا بزرگان علم و عرفان و سیر و سلوک گذشته و حال. همچنین استاد راه داشتن و رفاقت با مومنان با صفا و با وقار و همراه که دیدنشون انسان را یاد خدا بندازه خیلی می تونه کمک کننده و پیش برنده باشه. تا کم کم لیاقت و ظرفیت مشاهده وجه الله حضرت بقیه الله هم نصیب آدمی بشه و از نور اون حضرت نور بگیریم. برای شروع، کتاب "رویای نیمه شب" رو میدم بخونی من به تازگی خوندم خیلی قشنگ و جالبه و انسان رو به فکر خوبی ها میندازه و دلو هوایی میکنه.

- باشه حتما! خیلی ممنونم!

- تازه این گرایش به جمال و زیبایی معنوی و دوست داشتن خوبی ها و خوبها قسمتی از ویژگی های فطری ما هستش. ان شاالله باید این مورد را به همراه بقیه موارد دقیق تر بررسی کنیم و راهی برای رشدش پیدا کنیم. ادامه بحث باشه برای بعد. فعلا باید برم برای همین هایی که تا الان بحث کردیم فکری کنم. واقعا دارم عمرم رو به بطالت و بی ثمری می­گذرونم. خوبه تا اینجای بحث رو برای خودم جمع بندی کنم. ان شاالله بعدا فرصتی بشه بیشتر صحبت کنیم.

- ان شالله! فعلا خداحافظ برادر!

- یا علی مدد رفیق!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۵۸
بی تو بی نامم ولی هم نام مرتضی ام