عشق

بسم الله الرحمن الرحیم

نمی دانم چرا از خود بنویسم...
چه نیتی پشت این نفس پنهان شده است خدا میداند...
پیشنهادهای مختلفی از همه طرف می آید...
یکی می گوید شاید موجب خیری شود...
یکی آن پشت پشتها می گوید بگذار مردم بفهمند چه کسی این مقالات را می نویسد و مشهور شوی!!!
یعنی با این مقالات شکسته بسته  مشهور میشوم؟! مگر چند نفر میخوانند این نوشته های طولانی را؟
یکی می گوید بگذار دوستانت تو را بشناسند  و از دیدگاه های تو آگاه شوند...
یکی دیگر گفت ...
خسته شدم از اینهمه راه پیشنهادی و هدف ونیت...
خدایا پناه میبرم به تو از اینکه به نام تو بنویسم ولی به کام خودم...
اگر بخواهم فقط دوستانم بشناسند : مرتضی ... مهندسی عمران صنعتی اصفهان.
وضعم چطوری است؟ مبهوت و حیران از دنیایی که ما را در آن رها کردند و ما به دنبال آغوش تام و تمامی می گردیم که در آن به آرامش ابدی برسیم...
هدف از وبلاگ: یادم میاد سه چهارسال پیش که اولین وبلاگو  با هم اتاقی و دوستم زدیم با هدف جهاد فرهنگی  و به خاطر "عهد و پیمانی بود که از امام زمان آخرین ذخیره ی الهی بر گردن ما بود" و برای ترویج راه و رسم و دین و فرهنگ این سلاله ی پیمبر و گامی کوچک در جهت "زمینه سازی ظهور ولی الله" وبلاگی زدیم و چندتا مقاله ای که نوشته بودم با چندتا مطلب گذاشتیم توش... این یکی هم با همون اهداف ولی با تجربه ای بیشتر و برای نشر افکار ضاله ی خودم ...
فکر کنم فعلا در همین حد کافی است...