عشق

مهدی جان نگذار ایمان از دلهایمان کم شود تا جاییکه آمدن تو را فراموش یا انکار کنیم.          

  مست یار

آن حالتی خوش است که مستانه بگذرد

یعنی به زیر مِنّت پیمانه بگذرد

 

روزیِ ما به دست کریمان آشناست

کفر است پای سفره ی بیگانه بگذرد

 

سوگند می خوریم که ما گنج می شویم

یک شب اگر که شاه ز ویرانه بگذرد

 

خدمتگذار اهل خرابات اگر شدی

ایام نوکری تو شاهانه بگذرد

 

ما عقل خویش را سر عشق تو باختیم

بگذار عمرمان همه دیوانه بگذرد

 

دور از نگاه کعبه تو را می کند طواف

کافی است از کنار تو پروانه بگذرد

 

این روزگار می گذرد خوب یا که بد

بهتر که عمر ما در ِاین خانه بگذرد

       علی اکبر لطیفیان

 

 --------------------------------------------------------------------

ما را شب دیدار بود هر شب جمعه
دل منتظر یار بود هر شب جمعه
ای مشتریان گل زهرا بشتابید
یوسف سر بازار بود هر شب جمعه
خون شد جگر ما ز بس آدینه شمردیم
بین دیده چه خونبار بود هر شب جمعه
گویند چرا هیئتیان خواب ندارند
گو فاطمه بیدار بود هر شب جمعه
آدینه ای آن جان جهان می رسد از راه
ز آن دل پی دلدار بود هر شب جمعه
ای گمشده ی فاطمه برگرد که دل ها
از عشق تو سر شار بود هر شب جمعه

شاعر : کلامی زنجانی

-----------------------------------------------------------------------

باید مرا گلیم مسیر نگار کرد
زیر قدوم فاطمی‌ات خاکسار کرد

مهر تو را بهشت بخواهد نمی‌دهم
در ماجرای عشق نباید قمار کرد

فخر علی و فاطمه بر تو عجیب نیست
وقتی خدا به داشتنت افتخار کرد

من که به دست هیچ‌کسی رو نمی‌زنم
نانت مرا به شغل گدایی دچار کرد

هر چند آفریده خدا چهارده کریم
اما یکی از آن همه را سفره‌دار کرد

ما را پیاده کرد سر سفره شما
این کشتی حسین که ما را سوار کرد

باید به بازوی حسنی‌ات دخیل بست
ورنه نمی‌شود که جمل را مهار کرد

خشمت نیاز نیست در آنجا که می‌شود
با قاسم تو قائله را تار و مار کرد

ارزان تو را فروخت به حرف معاویه
زهری به کام تشنه تو روزه‌دار کرد

زهری که می‌شکافت دل سنگ خاره را
در حیرتم که با جگر تو چه کار کرد

زهرا شنیده بود تنت تیر می‌خورد
تابوت را برای همین با جدار کرد

 

           لطیفیان