عشق

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

دلنوشته 2

چهارشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۵۷ ب.ظ
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم(خدایا شرمنده که بعد از پایان درددلم اسمتو نوشتم اینم دلیلی دیگر بر پاراگراف آخر منه ولی چون آخرش با شما ختم شد گفتیم اولش هم با شما نوشته بشه)
بعضی حرفا هست اونقدر مهم ولی سری اند که به هیچ کی غیر خدا نمیشه گفت و نباید گفت و اصلا آدم میلی نداره برای دیگری بگه و سودی هم در گفتنش نمیبینه بلکه خیلی هم ضرر داره مخصوصا توی وبلاگ...
پیروی پست قبلی میخوام بگم تنها وقتی حرفی برای زدن داری که حرفی برای گفتن نداشته باشی!!! یعنی گفتگوی اصلی گفتگویی است که فقط به خدا میشه گفت و به خدا گفته میشه...
(دیگه چیزی نمیخواستم بنویسم ولی نمیدونم چی شد این مطالب پایین هم به عنوان درددل نوشتم!) 
جدی جدی اینهمه فلسفه و عرفان و کتاب خوندیم و زندگی رو تجربه کردیم آخرش نفهمیدیم چیکار باید بکنیم دقیقا توی عالم!!! خیلی پیچیده است !!! کاش مولامون بود دلمون گرم بود بهش، کاش میتونستیم بریم خصوصی باش مشورت کنیم که ای آقای من مولای من سید من پدر من عشق من ای که یک گوشه نگاهت غم عالم ببرد ای بهترین دوست، کاملترین مخلوق، زیباترین انسان!، بقیه الله ، وجه الله، قدرت الله، دوست داشتنی ترین! ابرقدرت!، من الان چیکار کنم من کلا چیکار کنم؟ فرض میکنم الان از هردوجهان آزادم، آزادِ آزاد؛ مثل وقتی که حضرت آدم (علی نبینا و آله علیهم السلام) برای اولین بار به زمین هبوط کرد. اگر بگید مثل حضرت آدم فقط چهل سال گریه کن میکنم چرا که الان هم حالم فقط گریه را می طلبه. اگر شرایط همون جور بود شاید ما هم همون کارو میکریدم. ولی الان شرایط به مراتب سختتر و وظایف سنگین تره. برادرا! باید ضمن 40 سال گریه و توبه، بینهایت کارهای دیگه باید بکنیم و ما در این زمان متولد شدیم پس میتونیم! هرچند ما مستضعفیم ولی میتونیم تصمیم بگیریم مستضعف نمونیم...
راستی یه چیزی گفتم که باید معذرت خواهی کنم...گفتم کاش مولامون بود و میتونستیم خصوصی باشون مشورت کنیم و صحبت کنیم اولا که میگم مشورت چون به نظرم آخرش اونها هم میخوان خودمون انتخاب کنیم و مستقل باشیم و اگر که دستور بدن که خیلی کارمون راحتتر میشه و خوشحالتر  و ممنون تریم... دوما اینکه مگه مولامون نیست؟مگه الان نمیتونیم خصوصی باشون صحبت کنیم؟ بلکه الان شاید سرشون خلوت تر باشه راحتتر بشه گیرشون آورد باشون حرف زد ولی آخه چطوری؟ دست ما کوتاه و خرما بر نخیل! آقا ما بخیل، شما که صاحب کرمی، دست ما را بگیر بیار بالا...آقا درسته ما دستمون غل و زنجیر کردیم که نتونی دستمون رو بگیری اما خونواده ی شما بودند که اسرا و برده ها را آزاد میکردن آقا ما با بی تربیتی یتیمی بزرگ شدیم ولی خدا توی قرآن به حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم گفتند ما تو را یتیم یافتیم پس پناه و ماوا دادیم پس تو هم یتیمان را از خود نران و پناه بده گمراه و سائل را شما خانواده(نسل اندر نسل (اولاد کرام)) هدایت میکنید و دستگیری میکنید و از در خونتون رد نمیکنید نمیدونم دیگه چی بگم...چی بگم که خودمو گول بزنم که شما رو میخوام ولی از در اتاق بیرون نرفته یادم بره حالم عوض بشه دنیا جلوه کنه حب نفس خودنمایی کنه و فریبم بده ولی من یادم میره شما که یادتون نمیره من لحظاتی سائلتون بودم به شما پناه آورده بودم اگه پناهم داده بودید که جایی دیگه نمیرفتم... 
خدایا معروفه که میگن برای داده ها و نداده ها شکرت ولی به نظر من باید از این شکر توبه کرد و تو را منزه دونست از این شکر و تسبیح کرد تورا قبلش...چون خدایا من به همه ی داده ها و نداده هایت راضی ام وشکر میکنم به جز اینکه خودت را به من نداده ای و من در فقدان تو هیچ ندارم جز حیاتی که به معصیت و دوری تو میگذره خدایا من نمیتونم بر این نداده ات شکر کنم من ازت گله دارم من اینقدر بدبختم و تو را واقعا نمیخوام و ندارم که حتی چون فهمیدم بقیه ی نداده هایت و نداشته هایم به خاطر این بوده که تو را ندارم و برای اینکه بقیه ی چیزها را داشته باشم تو را طلب میکنم. خدایا میخوام تو را برای کامل شدن خودم نخوام بلکه به خاطر دوست داشتنی بودن تو و لیاقت تو برای بنده ی محض بودنِ من، بخوام...خدایا خسته شدم از این زندگی که مثل مرغ های توی باغچمون زندگی میکنیم هر از چندگاهی آب و دونه ی بیشتری بهمون میرسه خوشحال میشیم و ورجه وورجه میکنیم اگه روزی بهمون چیزی نرسه بیحال و نالان گوشه ای کس میکنیم من این زندگیو نمیخوام میخوام همش با تو بگذره ولی درست بگذره حتی فکر میکنم زندگی عارف ترین عرفای ما هم نقایصی داشته نسبت به زندگی ایده آل، البته خودشون هم میگن ما نسبت به حضرات معصومین هیچیم ولی ما نمیفهمیم یعنی چی فکر میکنیم فقط مسائل معنوی رو میگن نه حتی توی مسائل مادی و زندگی عادی دنیوی هم مشکلات و نقایص فراوانی در قبال وظایفشون داشتند آخه هرچی فکر میکنم حد یقفی برای جهاد در زندگی نمیشناسم و چه کسی حق جهاد را به جا آورده به جز حضرات معصومین که حق جهاد را به جا آوردند!
 خدایا ما را به *غیر* *خود و خودی* مشغول نکن... الهی آمین
شاید کمی پراکنده نوشتم ناشی از پراکنده بودن و حیرانی خودم بود...شاید هر بندی جداگونه خونده بشه بهتره...کمی هم پیچیده نوشتم اینم ناشی از پیچیده بودن مساله بود...گفتم دنیای پیچیده و عجیبی داریم...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۵ ، ۱۵:۵۷
بی تو بی نامم ولی هم نام مرتضی ام

هیچی ازم نمونده

جمعه, ۲۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۳۳ ب.ظ

✅✅تا ناى نالیدن دارى و تا آنجا که توان دارى ولادتى نیست، راه آنجا آغاز مى‌‏شود که تو به پایان مى‌‏رسى.✅✅


دیگه نای نالیدن هم ندارم خدایا کی مرا پر می کنی؟

هیچی ازم نمونده  اما خوشحالم چون از حالت عادی داشتن هم متنفرم و بیچاره کسی که فک میکنه چیزی هست و چیزی داره!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۵:۳۳
بی تو بی نامم ولی هم نام مرتضی ام