عشق

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

دلنوشته ی 1

پنجشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۰۸ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و احشرنا معهم

بعد از سالها وبلاگ داری تازه میخوام اولین دلنوشته ی خودمو تو وبلاگم بنویسم...

فعلا از این کار دو هدف دارم: یکی اینکه این یافته های نورانی جای نسبتا مطمئنی ثبت شود تا اگر روزی در تاریکی های روزمرگی و غفلت گرفتار شدم سری به مشعلهایی که روشن کردم بزنم و یادم آید نورها...

دوم اینکه شاید این مشعل ها چراغ راه کسی شود و مسیر زندگی خود را پیدا کند ان شالله ان یهتدی بنوره...

اما نکته ای که میخوام به خودم و دیگران متذکر بشم نکاتی بود که از عین القضات همدانی راجع به عشق خوندم...

اولا که میگه دریغا که عشق فرض راه است همه کس را! من اینطور برداشت کردم که یعنی عاشق بودن فرض مساله ی سلوک است یعنی زمینه ی حرکت ما عشق است پس عشق اولین مرحله ی سلوک انسان در این سیاره ی خاکی است و بدون این زمینه جایی برای حرکت نیست...

دوم چه زیبا گفته واقعا: سودای عشق از زیرکی جهان بهتر ارزد و دیوانگی عشق بر همه عقل ها فزون آید. هر که عشقی ندارد مجنون و بی حاصل است. هر که عاشق نیست خودبین و پرکین باشد و خودرأی بُوَد؛ عاشقی بی خودی و بی راهی باشد. دریغا همه جهانیان کاشکی عاشق بودند تا همه زنده و با درد بودَند!

سوما: بدایت (آغاز) عشق به کمال ، عاشق را آن باشد که معشوق را فراموش کند که عاشق را حساب با عشق است.

به احتمال زیاد یا منظور او عشق زمینی بوده و منظور او این بوده که در بند ظاهر معشوق نمان هرچند عشق یعنی میل به پیچیده شدن تمام ابعاد عاشق دور معشوق و یک بعد انسان جسم است ولی کمال جسم در دنیا به پایان می رسد پس ارزش چندانی ندارد بلکه باید به فکر کمالات و جمالات روح بود. زیبایی های حقیقی صفات و حالات و رفتارهای معشوق اند باید آنها را دوست داشته باشیم و این نمونه ی عینی می تواند زیبایی های آن حالات و صفات را به ما نشان دهد و ما را عاشق آنها کند. در واقع ما عاشق زیباییهای حالات و صفات شدیم و به این خاطر به معشوق هم عشق می ورزیم وشاید این دلیل توصیه ی خدا به مودت و محبت و عشق به ائمه ی معصومین است....

چهارما : هر چند که قاضی عشق الهی را برترین نوع عشق میداند اما به جد معتقد است که برای رسیدن به ذات حق و یکی شدن با وی باید عشق زمینی را تجربه کرد وی عشق مجرد به پروردگار را عشق صغیر میخواند اما عشق زمینی یا میانه نیز در دیدگاه وی وسیله است.چنان که خود میگوید:(از بهر آنکه تا عاشق روز به روز دیده وی پخته گردد تا طاقت بار کشیدن لقا الله آرد)...

یعنی عشق الهی نیازمند ظرفیتی عظیم و قلبی بزرگ است و پله پله باید به او رسید با توصیه هایی که آمد...

خدا ما را در این راه باریک و تاریک هدایت کند و نجات دهد و به سرمنزل مقصود برساند

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۰۸
بی تو بی نامم ولی هم نام مرتضی ام

سخنی از "عین‌القضات همدانی" حکیم و عارف قرن ششم،که در تمهید ششم کتاب "تمهیدات" خود به موضوع عشق پرداخته و این چنین گفته است:
 
«هر که عاشق شود و آنگاه عشق پنهان دارد و بر عشق بمیرد شهید باشد! (2) ... دریغا عشق فرض راه است همه کس را.دریغا اگر عشق خالق نداری باری عشق مخلوق مهیا کن تا قدر این کلمات تو را حاصل شود... دریغا چنانچه عشق خالق را در دل احساس نمیکنی عشق و محبوب زمینی را دریاب تا شاید به حقیقت زندگی پی ببری... در عشق قدم نهادن کسی را مسلم شود که با خود نباشد و ترک خود بکند و خود را ایثار عشق کند. عشق آتش است هر جا که باشد جز او رخت دیگری ننهد. هر جا که رسد سوزد و به رنگ خود گرداند... کار طالب آن است که در خود جز عشق طلب نکند. وجود عاشق از عشق است؛ بی عشق چگونه زندگانی کند؟! ... سودای عشق از زیرکی جهان بهتر ارزد و دیوانگی عشق بر همه عقل ها فزون آید. هر که عشقی ندارد مجنون و بی حاصل است. هر که عاشق نیست خودبین و پرکین باشد و خودرأی بُوَد؛ عاشقی بی خودی و بی راهی باشد. دریغا همه جهانیان کاشکی عاشق بودندی تا همه زنده و با درد بودَندی!
بدایت عشق به کمال ، عاشق را آن باشد که معشوق را فراموش کند که عاشق را حساب با عشق است. با معشوق چه حساب دارد؟ مقصود وی عشق است و حیات وی از عشق باشد، و بی عشق او را مرگ باشد. در این حالت وقت باشد که خود را نیز فراموش کند... که از عشق چندان غصه و درد و حسرت بیند که نه در بند وصال باشد و نه غم هجران خورد زیرا که نه از وصال او را شادی آید و نه از فراق او را رنج و غم نماید. همه خود را به عشق داده باشد.»
 
«عین القضات یک تقسیم بندی سه گانه برای انواع عشق قائل است:عشق کبیر.عشق میانه و عشق صغیر.عشق صغیر را عشق انسان میداند به خدا.عشق کبیر را عشق خدا به انسان و عشق میانه را عشق انسانها به یکدیگر.
نکته شایان توجه این است که وی عشق انسانها به یکدیگر یا به قولی عشق زمینی را در مرتبه ای بالاتر از عشق انسان به خدا میداند و با این تقسیم بندی عشق زمینی را مسیری مطمئن تر یرای رسیدن به ذات حق و عشق کبیر میداند.عشق میانه یا عشق زمینی مسیریست که به گفته قاضی انسان را به خدا میرساند و در آن حال انسان جزئی از ذات خدا میشود.
هر چند که قاضی عشق الهی را برترین نوع عشق میداند اما به جد معتقد است که برای رسیدن به ذات حق و یکی شدن با وی باید عشق زمینی را تجربه کرد وی عشق مجرد به پروردگار را عشق صغیر میخواند اما عشق زمینی یا میانه نیز در دیدگاه وی وسیله است.چنان که خود میگوید:(از بهر آنکه تا عاشق روز به روز دیده وی پخته گردد تا طاقت بار کشیدن لقا الله آرد) »(3)
حال اینکه تا چه اندازه می توان این باورهای عین القضات را پذیرفت برایم مشخص نیست اما آنچه که وی گفته است بدون تردید باب جدیدی برای تأمل و اندیشیدن برایم خواهد گشود و امیدوارم بتوانم از حاصل اینگونه تأملات در زندگی آینده خود بهره مند شوم.
3- مطلب قاضی عاشق از وبلاگ کلبه مهدی؛ نوشته شده در مرداد 89

لینک کامل مطلب http://dabirinejad.blogsky.com/tag/%D8%B9%D8%B4%D9%82

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۵۵
بی تو بی نامم ولی هم نام مرتضی ام

انقلاب روح الله

چهارشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۱۶ ب.ظ

انقلاب اسلامی ایران، دمیدن روح تازه­ای از توحید در کالبد جامعه­ ی بشری بود. این جمله­ ای است که نه به خاطر شعارزدگی یا سیاست ­زدگی گفته شود بلکه حقیقتا چنین است و این مقاله در پی اثبات این مدعاست.

در ابتدای امر نیاز است تلقی خود را درمورد تاریخ تکامل بشر بازبینی و اصلاح کنیم. تاریخ ­نگاران غربی تاریخ تکامل بشر را بر اساس تکامل ابزارهای انسان برای بهره­ کشی بیشتر از منابع مادی زمین دسته­ بندی کرده­ اند (مثلا عصر حجر، عصر آتش، عصر صنعتی شدن، عصر ارتباطات)؛ به عبارتی دیگر «تاریخ تمدن» آنگونه که غربی­ها نگاشته اند «تاریخ غلبه­ ی انسان­ها بر طبیعت است در جهت تمتعی مسرفانه.» در واقع آنان از حقیقت وجود انسان بر کره ­ی خاکی غفلت کرده­ اند البته از آنان که روح را انکار دارند عجب نیست اگر تاریخ زندگی بشر را منحصر به تاریخ تمدن بنگارند و تاریخ تمدن را نیز از نظرگاه «تکامل تاریخی ابزار» بنگرند و به تبع آن امروز عنوان «بزرگان تاریخ» فقط به کسانی اطلاق شود که راه تصرف مسرفانه و بی محابای انسان را در طبیعت هموار کرده­ اند. نگاهی که تعریف انسان را فقط در خوردن و تمتع بیشتر از دنیا بداند معنای تکامل بشر را نیز تکامل ابزار خوردن و تمتع می ­پندارد و در این تاریخ از انبیا و اسباط ایشان نشانی نیست.

اما حقیقت آن است که حیات انسان در این سیاره ­ی کوچک که سفینه ­ای آسمانی در پهنه­ ی اقیانوس بیکران آسمان­هاست حیات دیگری نیز دارد که «تاریخ باطنی» اوست. تاریخ تمدن تاریخ حیات ظاهری انسان و «تاریخ انبیا» تاریخ حیات باطنی اوست.

اما ظاهربینی بر بشر امروز غلبه یافته است و او را به سراب اندیشی و تنگ نظری کشانده است. و این از ملاک­ ارزش­هایش نیز معلوم است؛ ملاک کشور پیشرفته، توسعه یافته یا عقب مانده در نظر اکثریت چیست؟ جز اینکه تکنولوژی مصرف و تمتع از دنیا و یا اقتصاد سرمایه­ داران را ملاک توسعه یافتگی می­دانیم؟ در این نگاه اگر مردم فقیر و مستضعف هم در زیر چرخ توسعه له شوند اشکالی ندارد چرا که غایت ما اقتصاد معرفی شده است. اگر پذیرفتیم غرب پیش رفته است و ما پس رفته ایم پس کعبه­ ی آمال خود را غرب معرفی کرده ­ایم و اینگونه غایت انقلاب در چیزی معنا می­شود که غربی­ها قبلا به آن دست­ یافته ­اند، اگر این را می خواستیم پس دیگر چه نیازی به انقلاب بود؟ ما که راه آن­ها را قبل از انقلاب بهتر می­ رفتیم.

امروز تشویق یا دعایی که برای مخترعان برق و لامپ می­ کنند که خانه­ ی دنیایشان را چند روزی روشن کرده است برای انبیا و اولیا و احیاگران روح و روشن کننده­ ی خانه­ ی آخرت خود نمی­ کنند. تا قدر انبیا برای بشر امروز شناخته نشود و تا این جهل باقی است قدر حضرت روح الله نیز به طریق اولی ناشناخته می ­ماند. چرا که او نیز از احیاگران حیات باطنی انسان بود و با یادآوری عهد قدسی ما، راه را برای عهد قدسی موعود فراهم آورد؛ انقلاب او انقلاب در ارزش ها بود و به خاطر همین انقلاب اسلامی نام گرفت. انقلابی که در شناخت ارزش­ها از غرب و شرق پیروی نمی­کند و درست و نادرست، زشت و زیبا، باید و نباید را از احیاگران حیات باطنی انسان یعنی پیامبر و معصومین می­ گیرد و این هرچند به لفظ آسان است ولی در عمل با مشکلات فراوانی روبروست. اولا که افراد و نیروهایی که در شان و طراز نظام اسلامی باشند بسیار معدودند همان­طور که در دوران­ معصومین یار راه کم بوده چراکه این راه آسان نیست و اهدافش پست نیست و هرکسی به بلندای آن نمی­رسد؛ دلی پولادین و ایمانی راسخ و بلند می خواهد. آسیبی که در اثر نبودن نیروی شایسته به انقلاب می­خورد کم نیست چه بسا افرادی که مردم کارهایشان را به پای انقلاب و اسلام می­ گذارند چنانچه مرتکب خطا و فساد و دنیاپرستی­ ای بشوند به انقلاب و اسلام خیانت کرده ­اند چرا که موجب آبروریزی و بدگمانی به آرمان هایی به بلندای تاریخ بشر شده­ اند.

دومین مشکلی که سر راه این وظیفه­ ی عظیم قرار دارد مهیا نبودن ساختارها طبق دستور و اهداف اسلام و از طرفی مسلط بودن ساختارهای جهان غرب بر ساختارهای دیگر است به این معنا که ساختارهای فرهنگی،تربیتی،آموزشی،سیاسی،اقتصادی،قضایی و همچنین اصول مدون اجرایی که از نظام ارزشی اسلام در آمده باشد طبیعتا در دسترس یک انقلاب نوظهور نیست و انقلاب ناگزیر به سراغ اصول مدونی خواهد رفت که نظام یکپارچه­ ی جهانی در طول این قرن­ها متناسب با آرمان­ها و جهان­ بینی­ های مادی و هواپرستانه­ ی خود بدان دست یافته است اما این به آن معنا نیست که کسانی بتوانند بگویند پس باید به نظام واحد جهانی تسلیم شد و مشتاقانه به آن دل سپرد و ما را دیگر باره به دام لغزنده­ ی شیطان یعنی سیستم واحد جهانی که همان نظام بسط یافته ­ی سلطه­ ی آمریکا برجهان است، برانند.

با اقتباس از کتاب "آغازی بر یک پایان" اثر سید شهیدان اهل قلم مرتضی آوینی.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۱۶
بی تو بی نامم ولی هم نام مرتضی ام

نمی از اسرار اشک

چهارشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۱۰ ب.ظ


در روی زمین اشک لازم و ملزوم عشق است. کسی که عاشق می شود اگر در عشقش صادق باشد برای معشوق اشک خواهد ریخت. اشک نشان دهندۀ اخلاص و صفا و یک رنگی در عشق است و عاشقی که اشک نریزد به احتمال زیاد خودخواه و منافق و دورو و دروغ گوست و در عشق خود صادق نیست. چون عشق با لطافت قلب، رقت قلب، خشوع، دل شکستگی و از خودگذشتگی و بی قراری همراه است و همه ی اینها هم با اشک همراه است و نمود ظاهری اینها با اشک و گریه ظاهر میشود. وقتی عشق آمد و دل از خود رها شد و قلب لطافت پیدا کرد عاشق از شوق دیدن معشوق اشکِ شوق در چشمانش حدقه می زند؛ از فراق و دوری او اشکِ هجران جاری می کند؛ از جسارتی که کسی به معشوقش بکند اشکِ غیرت می ریزد؛ گاهی به خاطرِ ترسِ از دست دادن معشوق یا افتادن از چشم او، گاهی از عظمت او، گاهی به خاطر لطف و کرم و بزرگواری او اشکِ خوف و خشوع و شوق می­ریزد. حتی در به اصطلاح عشق های محدود و زودگذر زمینی هم این قضیه جاری است. چه برسد به اینکه عشق از جنس آسمانی اش باشد.

عشق واقعی و نامحدود، عشق به خدای لطیف و رحیم و کریم و اولیای اوست و عشقی که در این راستا شکل نگیرد اساسا عشق نیست. برای دستیابی به مراتب بالای عشق و صفا و لطافت باطن، اشک باید به مراتب عالی برسد یعنی اولا اشک با خالص ترین نیت ها باشد و با خلوص و بدون ناخالصی و ریا و... جاری شود و دوما برای باصفاترین عاشق و برای بهترین صحنه ­ی عاشقی بریزد که همه ­ی این­ها با اشکی با معرفت برای سالار شهیدان در صحنه ­ی کربلا اتفاق می ­افتد. این اشک تاثیرگذارترین، خالص­ترین، باصفاترین و جلادهنده ­ترین اشک برای دل آدمی است و در نتیجه خیلی هم زود انسان را به مقصد اعلی می رساند. یعنی انسان را سوار بر کشتی جاری بر اشک ها می کند و به ساحل نجات می رساند چراکه اشک و عشق، عاشق را شبیه و نزدیک معشوق می­کند و نورانیت ولی خدا را به پیرو و شیعۀ او در همۀ ابعاد انسانی منتقل می کند تا جایی ­که حتی در بعد ظاهری، نورانیت صورت و زیبایی و دل­آرامیِ چهره را نیز شامل می­شود.

حافظ ز دیده، دانۀ اشکی همی فشان

باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۱۰
بی تو بی نامم ولی هم نام مرتضی ام